بدون افاضه و پی نوشت!
سوره اعراف آیه 96
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
ترجمه المیزان، ج8، ص247 تا 251:
[آثار خارجى گناهان و بیان اینکه ایمان و تقوى معیار و مدار نزول نعمت، و بى ایمانى و گناه منشا نقمت براى آدمیان است]
خداى تعالى در این آیات علاوه بر خلاصهگیرى از آیات قبل یک حقیقت خالى از هر شایبهاى را هم خاطر نشان ساخته و در جمله" وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ" بدان اشاره نموده است، و آن حقیقت عبارت است از چیزى که معیار و مدار اساس نزول نعمت و نقمت بر آدمیان است.
توضیح اینکه: بطور کلى همه اجزاى عالم مانند اعضاى یک بدن به یکدیگر متصل و مربوط است، بطورى که صحت و سقم و استقامت و انحراف یک عضو در صدور افعال از سایر اعضاء تاثیر داشته و این تفاعل در خواص و آثار در همه اجزاء و اطراف آن جریان دارد.
و این اجزاء- بطورى که قرآن شریف بیان کرده- همه به سوى خداى سبحان و آن هدفى که خداوند براى آنها مقدر نموده در حرکتند، انحراف و اختلال حرکت یک جزء از اجزاى آن مخصوصا اگر از اجزاى برجسته باشد در سایر اجزاء بطور نمایان اثر سوء باقى مىگذارد و در نتیجه آثارى هم که سایر اجزاى عالم در این جزء دارند فاسد شده، فسادى که از جزء مزبور در سایر اجزاء راه یافته بود به خودش بر مىگردد، اگر جزء مزبور به خودى خود و یا به کمک دیگران استقامت قبلى خود را بدست آورد حالت رفاه قبل از انحرافش هم بر مىگردد، ولى اگر به انحراف و اعوجاج خود ادامه دهد فساد حال و محنت و ابتلاءش نیز ادامه خواهد یافت تا آنجا که انحراف و طغیانش از حد بگذرد، و کار سایر اجزاء و اسباب مجاورش را به تباهى بکشاند، اینجاست که همه اسباب جهان علیه او قیام نموده، و با قوایى که خداوند به منظور دفاع از حریم ذات و حفظ وجودشان در آنها به ودیعه سپرده جزء مزبور را تا خبردار شود از بین برده و نابود مىسازند.
این خود یکى از سنتهایى است که خداى تعالى در جمیع اجزاى عالم که یکى از آنها انسان است جارى ساخته، نه این سنت تخلفبردار است و نه انسان از آن مستثنا است.
و چون چنین است اگر امتى از امتها از راه فطرت منحرف گردد، و در نتیجه از راه سعادت انسانى که خداوند برایش مقرر کرده باز بماند اسباب طبیعیى هم که محیط به آن است و مربوط به او است اختلال یافته، و آثار سوء این اختلال به خود آن امت بر مىگردد، و خلاصه دود کجروىهایش به چشم خودش مىرود، براى اینکه این خودش بود که با انحراف و کجروىاش آثار سویى در اسباب طبیعى باقى گذارد، و معلوم است که در بازگشت آن آثار چه اختلالها و چه محنتهایى متوجه اجتماعش مىشود، فساد اخلاق و قساوت قلب، و از بین رفتن عواطف رقیقه روابط عمومى را از بین برده و هجوم بلیات و تراکم مصیبات تهدید به انقراضش مىکند، آسمان از باراندن بارانهاى فصلى و زمین از رویاندن زراعت و درختان دریغ نموده، و در عوض بارانهاى غیر فصلى، سیل، طوفان و صاعقه به راه انداخته، و زمین با زلزله و خسف آنان را در خود فرو مىبرد. اینها همه آیاتى است الهى که چنین امتى را به توبه و بازگشت به سوى راه مستقیم فطرت وا مىدارد، و در حقیقت امتحانى است به عسر بعد از امتحان به یسر.
شاهد گویاى گفتار ما آیه شریفه" ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ" (در خشکى و دریا به زشتى افعال بد مردم فساد نمودار شد، تا خدا سزاى بعضى عملها را که کردهاند به ایشان بچشاند تا شاید بازگشت کنند. سوره روم آیه 41) است که مىفرماید: مظالم و گناهانى که مردم مرتکب مىشوند باعث فساد در بر و بحر عالم است، فسادى که یا مانند وقوع جنگ و بسته شدن راهها و سلب امنیت دامنگیر خصوص انسان مىشود و یا مانند اختلال اوضاع جوى و زمینى که زندگى و معاش انسان و غیر انسان را مختل مىسازد.
آیه شریفه" وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ" (و آنچه از مصیبتها به شما مىرسد بخاطر شومى کارهاى زشتى است که به دست خود کردید، تازه خداوند اثر بسیارى از کردههاى شما را مىپوشاند. سوره شورى آیه 30) نیز به وجهى که- ان شاء اللَّه- به زودى در باره معناى آن خواهد آمد گفتار ما را مانند آیه قبلى تایید مىکند، و همچنین آیه شریفه" إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ" (خداوند نعمتهاى هیچ مردمى را دگرگون نمىسازد، تا آنکه ایشان آنچه را که در ضمیرشان هست تغییر دهند. سوره رعد آیه 11) و آیات دیگرى که قریب به این معنا است.
و کوتاه سخن اینکه، اگر امت مورد فرض به سوى خدا بازگشت نمود- و چه اندک است چنین امتى- که هیچ، و گر نه اگر به کجروى و انحرافش ادامه داد خداوند دلهایشان را مهر نهاده، و در نتیجه به اعمال زشت خود عادت مىکنند، و کارشان به جایى مىرسد که جز آنچه مىکنند معناى دیگرى براى زندگى نمىفهمند، و چنین مىپندارند که زندگى یعنى همین
حیات نکبتبار و سراسر اضطرابى که تمامى اجزاى عالم و نوامیس طبیعت مخالف و مزاحم آن است، حیاتى که مصائب و بلایا از یک طرف و قهر طبیعت از طرفى دیگر تهدید به زوالش مىکند.
این سنت پروردگار و اثرى است که خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب مىکند، و لو اینکه بشر امروز آن را باور نداشته و بگوید: این افکار زائیده عقب افتادن در علم و دانش و نداشتن وسیله دفاع است، و گر نه اگر انسان در صنعت پیشروى نموده و خود را مجهز به وسائل دفاعى سازد مىتواند از همه این حوادث که نامش را قهر طبیعت مىگذاریم پیشگیرى کند، هم چنان که ملل متمدن توانستند از بسیارى از این حوادث از قبیل قحطى، وبا، طاعون و سایر امراض واگیردار و همچنین سیلها، طوفانها، صاعقهها و امثال آنها جلوگیرى بعمل آورند.
[جواب به کسانى که اعتقاد به تاثیر بد کارىها در پیدایش بلایا و مصائب را معلول جهل و عقب افتادگى علمى پنداشتهاند و بیان اینکه انسان نمىتواند بر نظام کون و نوامیس طبیعت مسلط شود]
لیکن باید گفت خدا این فکر و صاحبان چنین افکارى را نابود کند که در اثر کفر و غرور فکرى خیال کردهاند پیشرفت و جلو افتادن ملتى از ملتى دیگر که نامش را تمدن گذاشتهاند- مىتواند بر نظام کون و نوامیس طبیعت مسلط شده و احکام آن را ابطال نموده و آن را مطیع خود سازد. و خلاصه، دستگاه آفرینش که این مخمورین دستخوش هوا و غرور، جزئى به حساب نیامدنى از آنند- به کاکل آنان چرخیده و محکوم امر و نهى ایشان است، و حال آنکه اگر حق و حقیقت- که گردش گردون بر مدار آن است- تابع هوا و هوس آنان شود آسمان و زمین از هم مىپاشد:" وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ" « سوره مؤمنون آیه 71» و معلوم است که اگر آسمان و زمین رو به فساد گذارد اولین جزئى که از آن فاسد مىشود همین انسان ضعیف است.
اینها خیال کردهاند معارف دینى این قبیل حوادث را معلول اسباب مادى و طبیعى نمىداند و زمام همه را بدون واسطه به دست پروردگارش دانسته و خلاصه امثال وبا، قحطى، فرستادن باران و صاعقه را کار خدا و سایر حوادثى که به علل و اسبابش پى بردهایم کار آن علل و اسباب مىداند، لا بد چنین خیال کردهاند که وقتى براى وقوع حادثهاى از حوادث علتى طبیعى کشف مىکنند حدوث آن حادثه را بىنیاز از خدا و تدبیر ربوبى او را در آن حادثه هیچ کاره مىدانند. غافل از اینکه معارف دینى به یک فرد دیندار اجازه چنین اعتقادى را نداده، و خدا را سببى در عرض سایر اسباب و علتى در صف سایر علل مادى و قواى فعاله طبیعى نمىداند.
آرى، خداى تعالى آن کسى است که به هر چیزى محیط است، و هر سببى را او به سوى مسببش مىکشاند، و او است که هر چیزى را که خلق کرده هدایتش هم نموده است، و جز خود او کسى محیط به مخلوقات و مسبب مخلوقات او نیست، پس او مىتواند هر چیزى را وسیله انجام خواستههاى خود قرار داده و در این باره سببهایى به کار ببرد که دانش و فهم ما از درک سببیت آن عاجز باشد، هم چنان که در آیات زیر از قرآن کریمش به این معنا اشاره کرده مىفرماید:" إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً" (خدا به خواستهها و کارهاى خود مىرسد، که خدا براى هر چیزى اندازهاى مقرر کرده. سوره طلاق آیه 3) و نیز مىفرماید:" وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ" (و خداوند بر کار خویش مسلط است، و لیکن بیشتر مردم نمىدانند. سوره یوسف آیه 21) و نیز مىفرماید:" وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ" (و شما خاکیان نمىتوانید در زمین خدا را عاجز کنید، و به غیر خدا شما را ولى و یاورى نیست. سوره شورى آیه 31) و همچنین در آیاتى دیگر.
مگر انسان مىتواند در ملک خدا، با خدا در افتد، و با فکر خود که آنهم ملک خدا است راهى براى ابطال حکم و اراده او به دست بیاورد، انسان در طول خداوند قرار دارد، نه در عرض و در مقابل او، او انسان را و از انسان اراده و فکر را آفریده، و هر وسیله دیگرى را هم او در اختیار انسان قرار داده، و براى هر کدام محل معینى مقرر فرموده، و سپس بین همه آنها از اول تا به آخرش ارتباط برقرار کرده، و همه را بهم پیوسته تا به این یکى- دانش بشرى- رسیده، که بشر ناآشناى به مقام پروردگار مىخواهد بوسیله آن به جنگ پروردگار خود رفته و با او در حکمتش و قضاء و قدرش بستیزد، و حال آنکه او و دانش او خود یکى از ایادى و عمال تحقق یافتن اراده و نفوذ حکم خدا و جریان یافتن قضا و قدر او است.
خداى متعال چه خوب بنده خود را شناخته که در یکى از آیات مورد بحث یعنى آیه" ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ ..." به رسوایى آدمیان و این فکر غلطشان اشاره فرموده، و به زودى بیان آن خواهد آمد.
این بود آن حقیقت برهانى که گفتیم آیات مورد بحث به آن اشاره مىکند، و حاصلش این شد که: انسان مانند سایر انواع موجودات، وجودش مربوط و بسته به سایر اجزاى عالم است، و اعمالى که از او سر مىزند و حرکاتى که در مسیر زندگیش و در سیر بسوى سر منزل سعادت از خود نشان مىدهد با سایر اجزاى عالم که محیط به او است ارتباط کامل دارد، بطورى که اگر حرکاتش صالح و سازگار با آن اجزاء و موجودات باشد آن موجودات نیز سازگار با او خواهند بود، و برکات آسمان به سویش سرازیر خواهد شد، و اگر سازگار نباشد عالم نیز با او سازگارى نداشته و در نابود ساختن او سعى خواهد نمود، مگر اینکه دست از گناه و فساد بردارد و گر نه به تدریج به تباهى خو گرفته و ناگهان همه اجزاى عالم در تباه ساختنش دست بهم داده و اثرى از وجودش باقى نمىگذارند، و زمین را از لوث وجودش پاک مىکنند. آرى، چگونه یک انسان مىتواند با رفتار خود در مقابل همه عالم که او خود یکى از اجزاى آن است و به هیچ وجه از آن مستقل نیست معارضه نموده و شاخ و شانه بکشد و یا بخواهد با فکر خود بر سر دستگاه آفرینش شیره بمالد و حال آنکه فکر او مولود شرایط و قوانین کلىایست که از جریان آفرینش گرفته شده است- دقت بفرمایید-.
این مطلب همانطورى که گفته شد حقیقتى است که هم برهان و دلیل مطابق آن است، و هم قرآن آن را تصدیق و بر آن تصریح نموده و مىفرماید:" خداوند هر چیزى را که آفریده اندازهگیرى دقیقى در خلقت آن به کار برده و آن را به سوى سعادتش راهنمایى کرده" و نیز مىفرماید:" خداوند عالم را- که یکى از اجزاى آن انسان است- بیهوده نیافریده، بلکه هر چه را که خلق کرده به این منظور خلق کرده که به درگاه او راه یافته و به سوى او بازگشت کند، و براى هر مخلوقى سر منزل سعادتى معین کرده تا بر حسب فطرتش به آن سوى رانده شود، و براى هر یک راه و روشى مقرر نموده که اگر آن راه را سلوک کند به سعادت مقدرش مىرسد، و اگر از آن راه منحرف شود و آن قدر بیراهه رود که دیگر امید برگشتن نداشته باشد نتیجه و هدف از خلقتش باطل گشته و عذاب خداوند بر او حتمى مىگردد.
دو حدیث شریف و ناب از کتاب شریف وسائلالشیعه ج 15 ص 241-240 باب وجوب تقوی الله نقل میشود که خیلی کلیدی و گرهگشا هستند:
1. شماره کلی حدیث 20383: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوَى وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ {وَ رَوَاهُ الطُّوسِیُّ فِی مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجِعَابِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحِجَازِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عِیسَى بْنِ أَبِی الْوَرْدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَبِی عَبْداللَّهِ ع مِثْلَه}
ابی عبیده از حضرت امام محمد باقر علیه السلام نقل میکند که حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السلام همواره میفرمود: عمل با تقوی اندک نیست و چگونه حقیر بشمار آید عملی که پذیرفته شود.
2. شماره کلی حدیث 20384: وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَذَکَرْنَا الْأَعْمَالَ فَقُلْتُ أَنَا مَا أَضْعَفَ عَمَلِی فَقَالَ مَهْ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ ثُمَّ قَالَ لِی إِنَّ قَلِیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوَى خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ بِلَا تَقْوَى قُلْتُ کَیْفَ یَکُونُ کَثِیرٌ بِلَا تَقْوَى قَالَ ع نَعَمْ مِثْلُ الرَّجُلِ یُطْعِمُ طَعَامَهُ وَ یَرْفُقُ جِیرَانَهُ وَ یُوَطِّئُ رَحْلَهُ فَإِذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبَابُ مِنَ الْحَرَامِ دَخَلَ فِیهِ فَهَذَا الْعَمَلُ بِلَا تَقْوَى وَ یَکُونُ الْآخَرُ لَیْسَ عِنْدَهُ فَإِذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبَابُ مِنَ الْحَرَامِ لَمْ یَدْخُلْ فِیهِ
مفضل ابن عمر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل میکند که در حضور ایشان سخن از اعمال به میان آمد. گفتم: چقدر عمل من اندک است! حضرت فرمودند: دست بردار، استغفار کن. سپس به من فرمود: در حقیقت عمل اندک با تقوی بهتر از کار نیکوی زیادی است که ملازم با تقوی نباشد.
گفتم: چگونه امکان دارد که عمل (خیر) زیاد ولی بدون تقوی باشد؟
ایشان فرمودند: مثلاً کسی اطعام میکند، با همسایگانش رفاقت و خوشرفتاری میکند، از مهمان پذیرایی میکند ولی وقتی دری از حرام برویش گشاده شد، وارد آن میگردد. ودیگری چنین کارهایی ندارد ولی وقتی دری از حرام برویش گشوده شد، وارد آن نمیشود.
پینوشتها:
1. شاید اشاره مولی به آیه شریفهای است که: انما یتقبل الله من المتقین. بنابراین عملی که مورد پسند و پذیرش و قبول حضرت ربوبی قرار میگیرد طبق فرمایش مولی یقیناً کم چیزی نیست.
اما تقوی مورد اشاره حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چیست؟ حدیث بعدی (20384) به فهم این مهم کمک میکند.
2. خداوند سایه عالی آن پیر عارفی را که همیشه در توصیههایش تأکید به اجتناب از حرام در عمل و اعتقاد میکند را مستدام فرماید که انصافاً چنین روایاتی صحه بر این کلام موجز آن بزرگوار مینهد.
3. حدیث 20384 که دیگر توضیحی بر حدیث دوم است. اولاً مفهوم تقوی را روشن میکند که همان اجتناب از ورود به حرام است. خودنگهداری از عمل حرام.
ثانیاً ملاک اساسی به دست ما میدهد. در این زمانه آمار زده که برای معنویت و ... هم بیلان رشد و فراوانی نسبی و درصد شیوع و درصد بروز و ... حساب میکنند، بد نیست از منظر ائمه معصومین علیه السلام نیز به اعمال نگاه کنیم ببینم اصلاً حجم و تعداد عمل را چقدر تأیید میکنند. و کِی میتوان امیدوار بود که عمل خیری، سازنده و مصلح باطن انسان باشد.
این دو حدیث هدیه عید فطری حقیر به برادران و خواهران ایمانی
اعمال شریف شما بزگواران متقی در ماه ضیافت الله قبول حق
آمین
«لِیَکْفُرُواْ بِمَا ءَاتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»
این آیه سه بار در قرآن کریم وجود دارد: سوره نحل/ آیه 55، سوره عنکبوت/ آیه 66، سوره روم/ آیه 34.
آیاتی از سوره نحل
وَ لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیرَْ اللَّهِ تَتَّقُونَ(52)
وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجئَروُن(53)
ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنکمُ بِرَبهِمْ یُشْرِکُونَ(54)
لِیَکْفُرُواْ بِمَا ءَاتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ(55)
ترجمه المیزان، ج12، ص: 396-395 {توضیح اینکه کفران نعمت غایت و غرض شرک ورزیدن مشرکین است}
"لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ".
"لام" در ابتداى جمله، لام غایت است و چنین معنا مىدهد که: مشرکین براى این شرک ورزیدند که نعمتهاى ما را کفران کنند، و آن بلاهایى که از ایشان برگرداندیم شکر نگزارند.
و اگر کفران نعمت را غرض و نتیجه شرک ایشان قرار داد بدین جهت است که اینان در مسیر زندگى جز کفران، هدف دیگرى ندارند، تنها هدفشان کفران نعمتهاى خدا و ترک شکر او است، و این بدان جهت است که اشتغال به محسوسات و مادیات، در دلهایشان ملکه مادیگرى و دلبستگى به اسباب ظاهرى و استناد نعمتها به آن اسباب را ملکه راسخى قرار داده، و آن ملکه پرده ضخیمى میان آنان و معرفت فطریشان شده، توحید خدایشان در ربوبیت را از یادشان برده، در برخورد با هر نعمتى سبب ظاهرى آن را به یاد مىآورند و هیچ به یاد مسبب اسباب یعنى خداى تعالى نمىافتند، و قهرا در برابر همان اسباب خاضع گشته و از انقطاع آنها نگران مىشوند، ولى در برابر خدا نه خضوع دارند و نه خشوع و نه دلواپسى، پس گویا- و بلکه حتما- غایتى جز کفر به نعمت خدا و ترک شکر آن ندارند.
پس کفر به خداى سبحان غایت عمومى آنان در هر ثنائى که داخل مىشوند و در هر عملى که بجا مىآورند مىباشد، و اگر بعد از کشف ضر و رفع گرفتارى باز هم شرک مىورزند و به سایر ارباب، دلبسته گشته و خاضع و خاشع آنها مىشوند براى این است که نعمت خدا را کفران کنند، و چون این کفرانشان که کفران دائمى است و بر آن اصرار ورزیده بر خدا استکبار مىورزند با اینکه خداى سبحان فرموده:" لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ" «اگر شکر بگزارید زیادتان مىدهم و اگر کفران کنید عذابم شدید است. سوره ابراهیم، آیه 7»- غضب الهى را بر انگیخت تا آن تهدید را بکند لذا روى سخن را از رسول خدا (ص) بسوى ایشان که تا کنون غایب فرض شده بودند برگردانیده و بدون وساطت آن جناب به خود آنان خطاب کرده و فرمود:" فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ- پس سرگرم باشید که بزودى خواهید فهمید".
از اینکه در اینجا نفرمود: سرگرم چه باشید، براى این بود که اطلاق کلام شامل همه مادیات شده و بفهماند که بطور کلى به هر چیزى که دل ببندید بزودى در قیامت بر آن مؤاخذه خواهید شد، و چیزى از آن به دردتان نمىخورد و از هیچ یک آن امور منتفع نخواهید شد، و نیز علت اینکه: نفرمود: بزودى چه چیز را خواهید فهمید و همین قدر فهمانید که سر انجام بدى در پیش دارند، براى این بود که مشرکین نفهمند چه عذابى در پیش دارند و عذاب مذکور ناگهانى سر برسد، و چیزى ببینند که هرگز احتمالش را نمىدادند و این در تهدید دردناکتر است.
بعضى از مفسرین گفتهاند:" لام" در جمله" لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ" لام امر است، و مراد، تهدید به نحو تعجیز است. لیکن توجیهى است که به زحمت قبول مىشود.
آیاتی از سوره عنکبوت
وَ مَا هَذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ(64)
فَإِذَا رَکِبُواْ فىِ الْفُلْکِ دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نجََّئهُمْ إِلىَ الْبرَِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ(65)
لِیَکْفُرُواْ بِمَا ءَاتَیْنَاهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ(66)
ترجمه المیزان، ج16، ص: 226
" لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ" لام در کلمه" لیکفروا" و هم چنین در کلمه" لیتمتعوا" لام امر است، و معلوم است که وقتى بزرگى زیردست خود را به چیزى امر مىکند که دوست ندارد، مىخواهد او را تهدید کند، مثل اینکه خود شما به فرمانبرتان بگویید: هر چه مىخواهى بکن، و نیز مانند این تهدید خداى تعالى که فرموده:" اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ" «1».
بعضى از مفسرین احتمال دادهاند که:" لام مذکور لام غایت باشد، و معناى آیه این است که: مشرکین این کارها را مىکنند که کفران نعمت کرده باشند، کفران آن نعمتهایى که ما به ایشان دادیم، و نیز این کارها را مىکنند تا به خیال خود لذت برده باشند"، ولى وجه اول با ذیل آیه که مىفرماید" فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ- به زودى خواهند دانست" بهتر مىسازد، و مؤید آن، این آیه است که در سوره روم، آیه 34 مىفرماید:" لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ- کفر بورزند به آن نعمتها که به ایشان دادیم، آرى خوش بگذرانید که به زودى خواهید فهمید" و به همین جهت بعضى از قاریان" لام" در کلمه" وَ لِیَتَمَتَّعُوا" را با سکون خواندهاند، چون غیر از لام امر هیچ لام دیگرى به سکون خوانده نمىشود.
آیاتی از سوره روم
وَ إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْاْ رَبهَُّم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِّنهُْم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ(33)
لِیَکْفُرُواْ بِمَا ءَاتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ(34)
ترجمه المیزان، ج16، ص: 274 (روم34)
" لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ" در این جمله مشرکین مورد نظر را تهدید مىکند و لام در" لیکفروا" لام امر غایب است، و جمله" فتمتعوا" متفرع بر ما قبل خودش است، و امر دیگرى است که با امر سابق روى هم تهدید را مىرساند و التفات از امر غایب به امر حاضر براى افاده فوران خشم است، از اینکه چقدر در باره خداى تعالى کوتاهى نموده، و امر او را ناچیز مىانگارند؟! و این بى اعتنایشان به جایى رسیده که در هنگام بدبختى و گرفتارى دست به دامنش مىشوند، ولى در هنگام خوشى کفران نعمتش مىکنند.
پینوشتها:
1. نظر علامه کبیر در خصوص آیه واحدی از قرآن، 2 نوع است. در تفسیر آیه 55 سوره نحل، لام «لیکفروا» را لام تعلیل معادل حرف «کی» میدانند و لذا کفران نعمت غایت برای شرک است. یعنی انسانها مشرک میشوند تا سبب اصلی نعمات را که همانا خداوند متعال جل و علی هست را منکر شده و کافر به او شوند. در واقع برنامه تربیتی خداوند در مورد ایشان معکوس نتیجه میدهد: او به انسان انعام میکند تا او را بشناسند و تحبب ایجاد شود که زمینهساز عبودیت است. ولی بندگان با استناد این نعمات به عوامل غیرربوبی (ماده و استعداد و ...) سعی در پاک کردن این نشانهها و انکار آسمانی بودن منشاء نعمات دارند.
لکن در تفسیر دو آیه عنکبوت/66 و روم/34 همین لام را لام امر دانسته و آیه را به معنی تهدید معرفی میکنند. و قرائتی که لام در «لیکفروا» با سکون خوانده میشود را عملاً معتبر دانستهاند. یعنی خدا میفرماید: (اگر جرئت داری) کفر بورز و متمتع باش که بزودی عاقبت آن را خواهی یافت.
2. در قرآن کریم چنین تهدیدهایی بکار رفته است نظیر فصلت/40 اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیر؛ زمر/15: فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِه. ولی هیچگاه حتی من باب تهدید هم که شده، امر به کفر نشده است. بنابراین ظاهراً همان بیان مفصلی که علامه برای تفسیر آیه 55 سوره نحل ارائه کردهاند، بنظر درستتر میرسد. و بقول خود ایشان : « بعضى از مفسرین گفتهاند: لام" در جمله" لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ" لام امر است، و مراد، تهدید به نحو تعجیز است. لیکن توجیهى است که به زحمت قبول مىشود»
3. آدمی به خاطر تمتع و لذت پرستی خود، به مسموم کردن سنن الهی میپردازد و با پوچ جلوه دادن بلایا و نعمات طبیعی وانمود میکند که آنها باطل و بیغرض و بازیچهای بیش نیستند. میخواهد برای اینکه مزاحمی در بهرهمندی و تلذذ نداشته باشد، اصل انکار ناپذیر عالم و مسبب الاسباب را انکار نماید! یا للعجب!.