بعد مدتی که یا مطلب نداشتیم یا اینترنتمون ته کشیده بود، یه سری مطالب اندر عوالم خودی داشتم که چون خیلی پراکنده و از هر دری سخنی است، اسم این یادداشت را کشکول گذاشتم که بالاخره تو این خرجین ذهن ما این مطالب موج میزنه:
1. در حدیث مشهور «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» مسایلی هست:
الف. برادران سنی ما این حدیث را کتاب الله و سنتی نقل میکنند. صرف نظر از اینکه ایشان چقدر تابع سنت هستند و شیعه چقدر تابعیت دارد که به اعتقاد بنده ما سنی تر از اونها هستیم. شما وقتی می خواهید چیزی را به کسی بسپارید و بعدا تحویل بگیرید، ممکن است آن چیز ساعت، ماشین، خونه، بچه، پول و... باشه. خلاصه یه چیزی که عینیت خارجی دارد. مثلاً افکار شما، اعمال شما، خصوصیات شما و ... قابل هدیه یا قابل ارث نیست. کسی نمی تواند بگوید اعمال و کارهای مرا نگه دار تا فلانجا از تو تحویل خواهم گرفت. حال چگونه برادران سنی! ما معتقدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفتار و منش خودش را به مردم سپرده است، الله أعلم. شاید خودشان بهتر توجیه – ببخشید توضیح! – بدهند.
ب. گیرم که کتاب الله و سنتی! بوده است. در کجای سنت پیامبر سابقه داشته است که آن بزرگوار جایی و کاری را بدون تعیین جانشین رها کنند. در جنگ موته سه نفر فرمانده را پشت سر هم معرفی کردند. ... باشد اگر او شهید شد، فلانی، و اگر او شهید فلانی و اگر او هم شهید شد، خودتان یک نفر را انتخاب کنید. یا پس از خروج از مکه، دو نفر به عنوان جانشین تعیین کرد. در هر جنگی که پیامبر بایستی شهر مدینه را ترک میکردند، معمولاً جانشین برای شهر انتخاب میکردند. مثلاً در جنگ تبوک علی علیه السلام حاکم مدینه و جانشین ایشان بود. حال چی شده که کل دین و مسئله ولایت عامه را بدون تکلیف رها کرده!! خدا میداند!
ج. آیا در منش علی علیه السلام چیزی خارج از سنت دیده شد؟ خلفای اول و دوم خود بارها اعتراف داشتند که فلان عملشان خلاف سنت پیامبر است ولی از بخاطر مصالح مسلمین! فلان تغییر در سنت را جایز! دانستهاند.
2. ابوسفیان پس از اینکه یک دل سیر از مردم بیعت گرفتند که ابوبکر خلیفه مسلمین است، سراغ حضرت علی علیه السلام آمد و گفت که میداند خلافت حق علی است و آماده است برای احقاق حق حضرت سپاه جمعآوری کند. گویند حضرت دست رد به سینه او زد.
تحلیل بسیاری بر این است که حضرت علی علیه السلام نمیخواستند اتحاد مسلمین بشکند و جنگهای داخلی شکل بگیرد ولی در عمل دیدیم که حضرت شبانه در برخی رجال سابقین را میکوبد و بهمراهی فاطمه زهرا سلام الله علیها آنها را به مبارزه و قیام فرا میخواند و دعوت میکند که فردا با شمشیر برکشیده و سر تراشیده در فلانجا قرار داشته باشند. معلوم است که حضرت به فکر قیام بود. ولی نخواستند که این قیام با سیادت امثال ابوسفیان انجام شود. دیگر اینکه شاید، مثال ایشان مانند ریاستبازیهای امروزی باشد که برخی به بعض افراد مراجعه میکنند و از شایستگیهایش حرف میزنند و حتی دعوت به قبول مسئولیت میکنند و به قول معروف میخواهند طرف را مزه مزه کنند. تا اگر پتانسیل بالقوه و میلی برای ریاست هست، قبل تبدیل آن به فعل و حرکت خاصی آنرا، خاموش و به قول معروف مهرهسوزی کنند. شاید قصد باطنی ابوسفیان منافق لعنت الله علیه همین بوده است که دعوت به قیام مینمود.
کدام عقل سلیمی قبول میکند که ابوسفیان برای علی لشکر جمع کند و کدام انسان با حافظهای میپذیرد که مردمی که هنوز حقد بدر و حنین و احد و ... را از شمشیر آهیخته علی علیه السلام داشتند، جمع شوند و کمک کنند تا علی امیرشان شود!؟
یا حسین .ع.
*******************
... غریب مادر، حسین ...
ای محک روضه، سلام علیک ...
ای نمک روضه، سلام علیک ....
************************
سلام داداش جووووووووووووووووووووونم ...
میگم تو علم مدیریت (!) سر و سرّی داری ها ...!
قارداشهای دانشجو رو حسابی به فیض میرسونی...
****************************************
بگذریم ... عرض ارادتی بود و مزاحی ...
عزّکم باقی ... سایهتون مستدام
شوری اشکهات عزیزدل، بر پسر زهرا .ع. شیرینی دل نورانیات در فرداها باد ...
یا حسین .ع.
سلام دکتر.
آقا حق با شماست. خُب؟ ok
حالا بعدش چی؟ آخرش چی چی بکنیم؟
البته جسارت نشه محضرتون هــــــــــــــــــــــــــــــا!!!
سلام با دو هفته تاخیر!
یوخسان هش...؟؟!!!
عظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین (ع) و اهل بیته
نقل شده که حضرت امیر (ع) در جواب ابوسفیان فرمودند: «چقدر کینه تو برای اسلام طولانی شد»
علم امام (ع) به نیت ابوسفیان که در لحن کلامشون متجلیست کاملا از نفاق ابوسفیان خبر میده.
دوشنبه ساعت چهار و نیم خونه آقا رضا اینا. بیا!
دلمون تنگ شده براتون.
بسم ربالشهدا والصدیقین
سلام
انشا الله...
راهمون راه حسین
هدفمون هدف حسین
و عاقبتمون عاقبت حسین بشه