اندر عوالم خودی...

نکات قرآنی و روایی

اندر عوالم خودی...

نکات قرآنی و روایی

علم مدرن!

یا رب الحسین

داشت توضیح می­داد که مدل جدید دستگاه چه مزایایی نسبت به  نوع قبلی خود دارد. از دقت و سرعت دستگاه و پیش­بینی­های خاصی که برای حالات و کارهای مختلف در آن تعبیه شده است، امکانات اختصاصی و مزایای آن نسبت به انواع مشابهش. حاضرین حسابی شیفته دستگاه بودند و سخنران هم انصافاً داشت به خوبی همه چیز را توضیح می­داد. همه خیره و دلباخته بودند.

فردی از جمع حاضرین بلند شد و پرسید چرا در منوی .... در این قسمت دستگاه تعبیه شده است؟ و شروع کرد به توضیح پیشنهاد خودش و اینکه چه مزایایی می­تواند داشته باشد. اظهارات او داشت برای همه موجه جلوه می­کرد و همه متقاعد می­شدند که او خبره این کار است و پیشنهادات او خیلی مفید است.

سخنران اندکی یکه خورده بود. او تقریباً همه را متقاعد کرده بود که این دستگاه همه چیز دارد و فاقد عیب است. اصلاً همانطوری است که باید می­بود. و حاضران نیز که کم کم به نحوه خرید و کار با آن فکر می­­کردند، تردید سراپای آنها را فراگرفته بود. سخنران راهی نداشت الا اینکه با تخطئه اظهارات  آن مستمع، همچنان بر فراز قلل بی نقصی دستگاه پرواز کند. انگار او تعصب خاصی به این وسیله دارد. از همان نوع محبت مادر به فرزند، هنرمند به اثر، استاد به شاگرد و یا...

سخنران چنان داد سخن می­داد که انگار اصلاً خود او سازنده این وسیله است و یا در همه مراحل ساخت و تولید آن سهم اصلی داشته است.

سرفه معنی­دار مردی از گوشه اتاق توجه حضار را به خود جلب کرد. او با آرامش خاصی داشت به سمت مرکز بحث و درست جایی که سخنران ایستاده بود، پیش می­رفت. او که بود؟

گویا سخنران از دیدن او یکه خورد. انگار او را می­شناخت و انتظار دیدن او را در آن موقعیت نداشت.

تو...

مگر قرار نبود...

او دیدگاه منتقد حاضر در جلسه را تأیید می­کرد: «هدف ما هم این بود که ... ولی در عمل به مشکلاتی برخوردیم که دیدیم فعلاً در این مدل بهتر است منوی ... در همان قسمت ... باشد. بعد که توانستیم مشکل... پروژه را حل کنیم، براحتی می­توان این نکته را نیز در طراحی لحاظ کرد.»

نگاه­ها گامها و گفته­های او را دنبال می­کرد. بخوبی برای همه مشخص بود که یک سر و گردن بالاتر از همه است. انگار دارد از موقعیت برتری نسبت به دستگاه و دانش حاضرین صحبت می­کرد.

آنچه نمی­باید می­شد، شده بود. سخنران چاراه­ای نداشت الا اینکه پرده از راز نهان بگشاید. او دیگر نمی­توانست در برابر این شخص داد سخن دهد و جایگاه مخترع گونه­ای برای خود دست و پا کند.

شرمندگی از حضار تنها ثمر چند لحظه پرواز در عالم اختراع  و ابتکار بود.

واقعاً چه لذتی دارد که انسان خود را غیر کسی که هست معرفی کند. آنقدر بگوید که خودش هم باورش بشود. بعد به خدو جرأت بدهد و به تفسیر مسایل هم بپردازد. جایگاهی تا این مقدار شکننده!

مثال من و امثال من که با جملاتی مثل «به نظر می­رسد...»، «به احتمال معنی­دار...»، «مطالعات ما نشان داد که....» سعی در تفسیر خلقت و رمزگشایی اسرار آن داریم در حالیکه مبدع و مخترع آن را معرفی نمی­کنیم، در حالیکه جداً هیچ نمی­دانیم، شاید همان مثال آن سخنران یاوه­گو را دارد.

خدایا به ما بیاموز تقوی در اظهار نظر علمی را.

خدایا به ما بیاموز که در آنچه نمی­دانیم سکوت کنیم و گوش دل به آنکه باید سخن بگوید بسپاریم.

خدایا به ما جرأت معرفی تو را در نوشته­هایمان، مقالات علمی­مان و ... عطا کن

خدایا اسلوب سخنان علمی تو را در کلام مُنزَلت نگاه کردم. همیشه ماهیت از اویی و برای اویی داشت. ولی من ناقص العقل جاهل پرمدعا سعی کردم که عالم را بدون جنبه از اویی و برای اویی تفسیر کنم در حالیکه تو رب منی و من بنده تو. (هَل تَعلَمُ لَهُ سَمیّاً؟!)