اندر عوالم خودی...

نکات قرآنی و روایی

اندر عوالم خودی...

نکات قرآنی و روایی

وترالموتور

از اسامی و القاب حضرت امام حسین (ع) «وتر الموتور» گفته شده است. همچنانکه در زیارت عاشورا و وارث دیده می­شود. (السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور)

معنی لغوی

شیخ حسن جلیل حردان الأنباری[1] می­گوید: «الوتر : الفرد من کل شیء ، والوتیرة الطریقة والمداومة على أمر ، والتواتر الکثیر المتتالی کالمطر والخبر الذی یروى بأسانید کثیرة ، والموتور المقتول الذی لم یؤخذ بثأره بعد ، وصلاة الوتر رکعة واحدة»

ترجمه: «وتر» یعنی فرد؛ «طریقه وتیره» یعنی مداومت بر کاری؛ «تواتر» به چیزی که گفته می­شود که همانند باران زیاد و پشت سرهم است و اصطلاحاً به روایتی که به طرق مختلف حدیث شود گویند؛ «موتور» به کشته­شده­ای که خونخواهی نشده است گفته می­شود؛ «نماز وتر» نماز یک رکعتی را گویند.

صادق سهرابی در مقاله خود موسوم به نینوا معبر انتظار نشریه موعود وتر موتور را « تنهاى تنها گذاشته­شده» معنی کرده است.

برخی آمدن «موتور» بلافاصله پس از «وتر» را، ازقبیل «حجراً محجوراً» گرفته­اند. در این حالت «موتور» تأکیدی بر «وتر» است.

احتمالات موجود در مورد وتر الموتور بودن حضرت

1.      «وتر» از اسماء خداوند متعال است. او وتر و فرد است چون بدیل، شبیه، مثل و نظیری ندارد، به شماره نیاید و هر که جز اوست متکثر است ولی تنها او وتر و احد و واحد و اول و آخر است. و اگر خداوند با این اسم بر بنده­ای موحد و مخلص تجلی فرمود، آن بنده نیز وتر می­شود. یعنی به لحاظ علم، قدرت، زیبایی و سایر اوصاف جمالی و جلالی، یگانه عصر خود است. او «یکی یکدونه» یا همان «دردانه» عالم است. خداوند این بنده را برگزیده، ممتاز، تک و ویژه خود ساخته است (ولصطنعتک لنفسی). او اسوه حسنه همه عالمیان است. و مصداق نخست این مقام، حضرت عالم­آرای نبوی، خاتم المرسلین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است. و بمصداق حسین منی و أنا من الحسین این مقام در حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام نیز سریان دارد. او وارث محمد حبیب الله (السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله) است. استفاده­ای تلفیقی از بیانات شیخ حسن جلیل حردان الأنباری

2.      حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام زمانی وارد کارزار شد که همه انصارش شهید شده­ بودند و جنگاوری در اردوی او نمانده بود، إلا خود حضرتش. فلذا آن حضرت «وتر» بود و ندای هل من ناصر ینصرنی بر زبان مبارکشان جاری بود. و موتور است چون انتقام خون آن حضرت هنوز از نامردان گرفته نشده است. و این امر تحقق نیابد مگر به ظهور حجت عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که در دعای شریفه ندبه وارد است: أین الطالب بدم المقتول بکربلاء. همچنین در مورد حضرت صاحب علیه السلام در روایتی در کتاب کشف الغمه (ج2 ص351) آمده است «...الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

3.      آن حضرت تنهای رهاشده بود. چراکه وقتی امر بیعت را از همراهان خود ساقط نمود، او را رها کردند و بسوی ائمه کفر شتافتند. و بدتر آنکه نامه نوشتند و دعوتش کردند و ادعای مودت و اطاعت نمودند ولی او را رها کرده، در خودشیرینی به امثال ابن مرجانه لعنت الله علیهم اجمعین بر هم سبقت می­گرفتند.

رهاشده

اگر موتور را به معنی رها شده بدانیم، سؤالاتی مطرح می­شود. مثلاً:

1.      چرا حضرت رها شده بود؟

2.      چه کسانی او را رها کردند و چه کسانی ملحق به آستان قدس او گشتند؟

3.      دیگران چه داشتند که امام نداشت؟

4.      آنها چه می­خواستند که در امام یافت نمی­شد؟

5.      چرا وعده شیطانیان مقبول بود ولی حرف صدق حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام را قبول نکردند؟

آنچه در ادامه می­آید متنی است که در صفحات 305-307 جلد 44 کتاب جلیل بحارالانوار مذکور است. در این متن شاید بروشنی پاسخ تعدادی از سؤالات را بتوان یافت:

«وجدت فی بعض مؤلفات المعاصرین أنه لما جمع ابن زیاد لعنه الله قومه لحرب الحسین علیه السلام کانوا سبعین ألف فارس ، فقال ابن زیاد : أیها الناس من منکم یتولى قتل الحسین وله ولایة أی بلد شاء ؟ فلم یجبه أحد منهم ، فاستدعى بعمر بن سعد لعنه الله وقال له یا عمر أرید أن تتولى حرب الحسین بنفسک فقال له : اعفنی من ذلک فقال ابن زیاد : قد أعفیتک یا عمر فاردد علینا عهدنا الذی کتبنا إلیک بولایة الری ، فقال عمر : أمهلنا اللیلة فقال له : قد أمهلتک، فانصرف عمر بن سعد إلى منزله ، وجعل یستشیر قومه وإخوانه ، ومن یثق به من أصحابه ، فلم یشر علیه أحد بذلک، کان عند عمر بن سعد رجل من أهل الخیر یقال له : کامل ، وکان صدیقا لابیه من قبله ، فقال له : یا عمر مالی أراک بهیئة وحرکة ، فما الذی أنت عازم علیه ؟ وکان کامل کاسمه ذا رأی وعقل ودین کامل .

فقال له ابن سعد لعنه الله : إنی قد ولیت أمر هذا الجیش فی حرب الحسین وإنما قتله عندی وأهل بیته کأکلة آکل أو کشربة ماء ، وإذا قتلته خرجت إلى ملک الری فقال له کامل : اف لک یا عمر بن سعد ترید أن تقتل الحسین ابن بنت رسول الله ؟

اف لک ولدینک یا عمر أسفهت الحق وضللت الهدى ، أما تعلم إلى حرب من تخرج؟ و لمن تقاتل؟ إنا لله وإنا إلیه راجعون.

والله لو أعطیت الدنیا وما فیها على قتل رجل واحد من امة محمد لما فعلت فکیف ترید تقتل الحسین ابن بنت رسول الله علیه السلام ؟ وما الذی تقول غدا لرسول الله إذا وردت علیه وقد قتلت ولده وقرة عینه وثمرة فؤاده وابن سیدة نساء العالمین وابن سید الوصیین و هو سید شباب أهل الجنة من الخلق أجمعین وإنه فی زماننا هذا بمنزلة جده فی زمانه، و طاعته فرض علینا کطاعته، و إنه باب الجنة والنار فاختر لنفسک ما أنت مختار وإنی اشهد بالله إن حاربته أو قتلته أو أعنت علیه أو على قتله لا تلبث فی الدنیا بعده إلا قلیلا .

فقال له عمر بن سعد : فبالموت تخوفنی وإنی إذا فرغت من قتله أکون أمیرا على سبعین ألف فارس ، وأتولى ملک الری، فقال له کامل : إنی احدثک بحدیث صحیح أرجو لک فیه النجاة إن وفقت لقبوله .

اعلم أنی سافرت مع أبیک سعد إلى الشام فانقطعت بی مطیتی عن أصحابی وتهت وعطشت ، فلاح لی دیر راهب فملت إلیه، و نزلت عن فرسی ، وأتیت إلى باب الدى لاشرب ماء فأشرف علی راهب من ذلک الدیر وقال : ماترید ؟ فقلت له إنی عطشان ، فقال لی : أنت من امة هذا النبی الذین یقتل بعضهم بعضا على حب الدنیا مکالبة : ویتنافسون فیها على حطامها ؟ فقلت له : أنا من الامة المرحومة امة محمد صلى الله علیه واله وسلم .

فقال إنک أشر امة فالویل لکم یوم القیامة وقد غدوتم إلى عترة نبیکم وتسبون نساءه وتنهبون أمواله ، فقلت له : یا راهب نحن نفعل ذلک ؟ قال نعم وإنک إذا فعلتم ذلک عجت السماوات والارضون : والبحار ، والجبال ، والبراری والقفار، والوحوش ، والاطیار باللعنة على قاتله ، ثم لا یلبث قاتله فی الدنیا إلا قلیلا ، ثم یظهر رجل یطلب بثأره ، فلا یدع أحدا شرک فی دمه إلا قتله وعجل الله بروحه إلى النار ، ثم قال الراهب : إنی لارى لک قرابة من قاتل هذا الابن الطیب ، والله إنی لو أدرکت أیامه لوقیته بنفسی من حر السیوف ، فقلت : یا راهب إنی اعیذ نفسی أن أکون ممن یقاتل ابن بنت رسول الله صلى الله علیه واله ، فقال : إن لم تکن أنت فرجل قریب منک ، وإن قاتله علیه نصف عذاب أهل النار ، وإن عذابه أشد من عذاب فرعون و هامان، ثم ردم الباب فی وجهی ودخل یعبدالله تعالى ، وأبى أن أن یسقینی الماء .

قال کامل : فرکبت فرسی ولحقت أصحابی ، فقال لی أبوک سعد : ما بطأک عنا یا کامل ؟ فحدثته بما سمعته من الراهب ، فقال لی : صدقت .

ثم إن سعدا أخبرنی أنه نزل بدیر هذا الراهب مرة من قبلی فأخبره أنه هوالرجل الذی یقتل ابن بنت رسول الله ، فخاف أبوک سعد من ذلک وخشی أن تکون أنت قاتله فأبعدک عنه وأقصاک ، فاحذر یا عمر أن تخرج علیه ، یکون علیک نصف عذاب أهل النار ، قال : فبلغ الخبر ابن زیاد لعنه الله ، فاستدعى بکامل وقطع لسانه فعاش یوما أو بعض یوم ومات رحمه الله

ترجمه: در تألیفات برخی از معاصران چنین یافتم که وقتی ابن زیاد لعنت خدا بر اوباد قوم خود را برای جنگ با حسین علیه السلام جمع کرد، حدوداً 70000 نفر سواره بودند. ابن زیاد گفت: ای مردم! چه کسی می­خواهد عهده­دار و سرپرست قتل حسین باشد تا هر سرزمینی را که می­خواهد به او دهم؟ اما کسی از آنها به او جواب نداد. پس عمر سعد ملعون را خواست و گفت: ای عمر! آیا می­خواهی ولایت جنگ با حسین را خودت انجام دهی؟ او پاسخ داد: مرا از اینکار معاف دار. ابن زیاد گفت: معافت کردم ولی حکم ولایت بلاد ری را که به تو داده بودیم به من باز گردان. عمر گفت: یکشب به من مهلت بده. او گفت: مهلت دادم. پس عمر سعد به منزلش بازگشت تا با قوم، برادران و یاران مورد اعتمادش مشورت نماید. ولی کسی در این مورد با او مشورت نکرد. اما فردی از اهل خیر پیش او بود که «کامل» نام داشت. کامل از قدیم دوست پدر او بود. او گفت: ای عمر! چه شده که تو را اینگونه و در رفت و آمد می­بینم! قصد چکاری را داری؟

          کامل همانند اسم خود، صاحب اندیشه و عقل و دین کامل بود. ابن سعد ملعون به او گفت: همانا من ولایت لشکرکشی برای جنگ با حسین را برعهده گرفته­ام. قتل حسین و اهل بیتش برای من مثل آب خوردن است (در خود متن: مانند خوردن و یا آشامیدن آب است).  وقتی او را کشتم به ملک ری خواهم رفت. کامل گفت: اف بر تو باد ای عمر سعد. آیا می­خواهی حسین پسر دختر رسول الله را به قتل رسانی؟ اف بر تو و دینت باد. ای عمر آیا در مورد حق دچار سفاهت شده­ای یا از هدایت گمراه گشته­ای. آیا نمی­دانی به جنگ که می­روی و که را می­خواهی به قتل رسانی؟ إنا لله وإنا إلیه راجعون. به خدا سوگند اگر دنیا و آنچه در آن است را به من دهند تا فقط یکنفر از امت محمد را بکشم، چنین نمی­کنم. پس چگونه می­خواهی حسین پسر دختر رسول الله علیه السلام را بکشی؟ و فردا که به نزد رسول الله خواهی رفت در حالیکه فرزند، روشنی چشم، میوه قلبش، پسر بانوی عالمیان و آقای پیشوایان را کشته­ای، به او چه خواهی گفت؟ او آقای جوانان اهل بهشت است. منزلت و جایگاه او در زمان ما همانند منزلت جد او در زمان خودش می­باشد و اطاعت از او همانند اطاعت از رسول الله بر ما واجب است. او درِ بهشت و آتش است. تو مختاری و هر چه می­خواهی انجام بده. و الله را شهادت می­دهم که اگر با او بجنگی یا بکشی یا کمک به جنگ یا کشتنش کنی، پس از او عمر زیادی در این دنیا نخواهی داشت.

عمر سعد به او گفت: آیا مرا از مرگ می­ترسانی؟ من وقتی از قتل او فراغت یافتم، امیر 70000 سواره و والی ملک ری هستم. کامل گفت: داستان صحیح و درستی را برایت نقل می­کنم که امید است اگر آنرا بپذیری، بواسطه آن نجات یابی. بدان که با پدرت در سفر به شام بودیم. مرکبم مرا از دوستان جدا کرد. گم شدم و تشنه بودم. خوشبختانه دیر راهبی را دیدم و بسوی آن رفتم. از اسب پیاده شدم و بسوی در صومعه رفتم. راهبی آمد و گفت: چه می­خواهی؟ به او گفتم: تشنه­ام. او گفت: آیا تو از امت همین پیامبری هستی که همدیگر را به خاطر محبت دنیا (عین سگ/ مکالبتاً) به قتل می­رسانند و به سبب متاع بی­ارزش دنیوی احساس آسودگی خاطر می­کنند (یتنافسون)؟

به او گفتم: من از امت مرحوم، از امت محمد صلى الله علیه واله وسلم هستم. گفت: آیا شرورترین این امت تو هستی؟ وای بر تو در روز قیامت چراکه بر عترت نبوی یورش خواهید برد، به زنانش ناسزا می­گویید و اموالش را به غارت می­برید. به او گفتم: ای راهب آیا ما این کار را انجام خواهیم داد؟ گفت: آری. اما وقتی چنین کردید، آسمانها و زمین­ها، دریاها، کوهها، خشکی­ها، بیابانها، وحوش، پرندگان بر قاتل او لعن می­کنند. و قاتلش در نیا نمی­ماند مگر اندکی. سپس مردی ظهور می­کند تا خون او را طلب کند. پس هر کسی که در قتل او شرکت کرده بود را به هلاکت می­رساند و روح او را به دوزخ واصل می­کند.

سپس راهب گفت: می­بینم که تو قرابتی با قاتل این بنده طیب خدا داری. به خدا قسم اگر من آن روز را درک کنم با تقدیم جانم او را در مقابل تیزی شمشیرها محافظت می­کنم. گفتم: ای راهب به خدا پناه می­برم از کسانی باشم که پسر دختر رسول الله صلى الله علیه واله را خواهند کشت. او گفت: اگر هم تو نباشی، مردی نزدیک به توست. نیمی از عذاب اهل آتش مختص قاتل اوست و عذابش از عذاب فرعون و هامان شدیدتر است. سپس در را به روی من بست و برای عبادت خدا وارد دیر شد و به من آب نداد.

کامل گفت: پس اسبم را سوار شدم و به دوستان ملحق گشتم. پدرت سعد گفت: ای کامل چرا دیر کردی؟ پس آنچه اتفاق افتاده بود برای او نقل کردم. به من گفت: راست گفتی و خبرم داد در دفعه­ای که او از دیر آن راهب می­گذشته نیز این خبر را شنیده و به او گفته شده که اوست مردی که قاتل پسر دختر رسول الله می­باشد. پدرت سعد ترسید که تو قاتل (آن حضرت) باشی پس تو را از آنجا دور داشت. پس ای عمر بترس که وارد این امر شوی و نیمی از عذاب اهل آتش برای تو باشد.

گویند این ماجرا به گوش ابن زیاد ملعون رسید. او کامل را خواست و زبانش را برید. او یک یا چند روز زندگی کرد و مرد (رحمت خدا بر او باد).

مطابق داستانی که ذکر شد درمی­یابیم که «حب دنیا» محوری ترین عاملی بود که امثال عمر سعد ملعون، مولایمان حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام را بصورتی وتر و موتور رها کرده و به کشتن او کمر بندند. بنابراین تعدد محبان دنیا، علامت تقویت جبهه محاربان ندای حق طلب امام حسین علیه السلام است. تا وقتیکه دنیاپرستی و مکالبه برای کامیابی از جیفه دنیا رایج است، حسین و فرزندش مهدی صاحب عصر علیهم السلام «وترین موتورین»­ خواهند بود. امام حسین علیه السلام در ضمن خطبه­ای بر اهل عراق دنیا را منزل فنا و زوال و تغییر کننده از حالی به حال دیگر معرفی می­فرمایند. و هر که مغرور به دنیا شود را فریفته و شقی خواندند. امام در این خطبه تکیه بر احتراز از گرفتار شدن به دنیا فرموده­اند. بعبارت دیگر ریشه­ای­ترین مشکل اهل عراق و مقابله کنندگان مقام ولایت حسینی را دنیاپرستی می­دانند و سعی کردند تا با نصیحت و اعلام حقیقت دنیا، آنها را هدایت فرمایند ولی چه حاصل. در انتهای این خطبه امام دعوت نمودند که مردم با انصاف به آنچه فرموده است فکر کنند تا بینا شوند و امام قول دادند که خوشبختشان گرداند. ولی حیف که مرده و جیفه خوری بدجوری در مذاق آنان شیرین شده بود.

امام حسین علیه السلام در سرزمین «زباله» پرده از نیرنگ کوفیان برداشت و فرمود (نهج-الشهاده ص137): «ای مردم من شما را به گرد خود جمع کردم، بدان جهت که مردم عراق با ما بود ولی خبر ناگواری از پسرعمویم «مسلم» به من رسیده است. هرکس می­تواند سوز شمشیرها و تلخی نیزه­ها را تحمل کند مرا همراهی کند وگرنه از ما دست شوید و باز گردد.» بنابراین آنانکه رفتند توان تحمل سوز شمشیر و تلخی نیزه­ها را نداشتند و ترس جان و فقدان روحیه شهادت طلبی عامل دیگر وتر الموتور شدن حضرت شد.

همچنین امام حسین علیه السلام در ضمن خطبه کوتاهی که در ستایش اصحاب خود است آنها را باوفاترین و نیکوترین اصحاب معرفی فرموده است (نهج-الشهاده ص166). بنابراین وفای به حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام عامل ممانعت کننده از وترالموتر شدن حضرت است. اینکه انسان بودن در ظل عنایت حضرت را زندگی و خروج از گستره ولایت آن مولی را هلاکت بداند، و بگوید (نهج-الشهاده ص172-171): «هرگز از تو جدا نخواهیم شد. هرچه بر شما آید بر ما نیز بیاید. هرچه شما را اندوهناک سازد ما را نیز غمگین کند و هر مصیبتی که بر شما وارد شود، بر ما نیز وارد آید. ما زمانی خود را نزدیکترین حالتمان به خدا می­دانیم که با تو باشیم» دلیل وفا به حضرت است.

در همین خطبه امام می­فرماید اگرچه صبر بر ناملایمات از مکارم ویژه من و نیاکان من است ولی شما نیز می­توانید شطری از این کرامت الله بهره­مند شوید. بنابراین اگر انسان با عنایت ربوبی خود را به وادی صبر رساند، صبری که دائر مدار آن اراده ولی الله باشد، دیگر حضرت ولی الله الاعظم وترالموتور نخواهد بود. امام علیه السلام در ادامه فرمودند: تلخی و شیرینی دنیا خوابی بیش نیست (و اعلموا أنَّ الدنیا حُلوها و مرّها حُلمٌ). اگر انسان دنیا را در این حد قبول داشت، صبر بر تلخیهای یک خواب کوتاه چندان مشکل نخواهد بود پس صبر بر ناکامیهای آن ممکن است و در کشاکش دنیا دستپاچه و مضطر نمی­شود تا امامش وترالموتور شود.

خدایا به تو پناه می­بریم از حب الدنیا، از بی­صبری، از بی­وفایی و خواهانیم که حقیقت دنیا را به ما عرضه فرمایی تا در طل این معرفت، وفادار به ولایت حضرات معصومین علیهم السلام الله ابدا و ارواحنا لهم الفداء باشیم.


 

دنیا در منظر حسین بن علی علیه السلام

داشتم کلمات حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام را مرور می­کردم که رسیدم به فرمایشی از ایشان در کتاب تحف العقول که در راه سفر به کربلای معلی فرموده­اند:

إن هذه الدنیا قد تغیرت و تنکرت و أدبر معروفها

فلم یبق منها إلا صبابة کصبابة الإناء

و خسیس عیش کامرعی الوبیل

ألا ترون أنّ الحق لا یُعمل به و أنّ الباطل لاینتهی عنه

لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقّاً

فإنّی لا أری الموت إلا سعادة و لاالحیاة مع الظالمین إلا برماً

إنّ الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم

فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّیّانون

بدرستیکه حقیقتاً این دنیا تغییر کرده و زشت شده است و خوبیهایش پشت کرده است

پس جز نم و تری که در ته کاسه مانده باشد،

و زندگی بی­ارزشی که همانند چراگاه بد است (از آن چیزی نمانده)

آیا نمی­بینید که به حق عمل نمی­شود و از باطل نهی نمی­گردد!

تا حدی که بنده مؤمن حقیقتاً آرزوی مرگ می­کند

پس بدرستیکه من مرگ را جز سعادت و زندگی با ظالمان را جز هلاکت نمی­بینم

بدرستیکه مردم بندگان دنیا هستند و دین بسته به زبان آنهاست.

تا جائیکه زندگی­شان را تأمین کند، آن را می­چرخانند.

پس آنگاه که با بلا آزموده شوند، دینداران اندکند.

 

الف. روزگاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امر الهی همه درها را به سمت مسجد مدینه بست الا باب العلی را ولی دیری نپایید که انتقام کشندگان از اهل بیت نبوی، درِ خانه خود را به مسجد باز کردند تا اعلام آشکاری باشد بر زمامداری خود و منسوخ شدن رسوم نبوی (حدیقة الشیعه).

آن روزها که مسلمان زیستن نتیجه­ای جز محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب و یا شکنجه شدن و یا آواره شدن در بلاد غریب (حبشه و...) نداشت، مدعیان خلافت مسلمان بودند ولی چنان منافقانه زندگی می­کردند که هیچگاه مورد آزار کفار قرار نگرفتند. نه به شعب رفتند، نه شکنجه­ای و نه آوارگی (حدیقة الشیعه).

دیگر چه خیری است در دنیایی که رسول اکرم و امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء و مجتبی علیهم السلام را از دست داد و مثل یزیدی زمام امور مسلمین را بدست گرفت؟ خیری نیست در دنیایی که سردمداران کفر و ائمه مؤلفة قلوبهم داعیه­دار خلافت نبوی شده­اند.

ب. دیدگاه ما نسبت به دنیا چیست؟ به قول بعضیا: «در آینده می­خواهید چکاره شوید؟» کدام آینده!

در زمانه بی­حکومت مهدی (عجل الله تعالی فرجه و الشریف) و تلاش برای رسیدن به 5/0% سود بیشتر! آدم چکاره شود خوبست؟

آیا ما دنیا را همچون امیرالمؤمنین علی علیه السلام سایه­ای گسترده می­بینیم و یا همچون حسین بن علی علیه السلام نم باقیمانده در یک کاسه؟ یا اهداف توسعه­ای و... داریم؟

ج. «مرعی وبیل» چراگاهی را گویند که مرتع آن سخت و از لحاظ کیفیت غذایی پایین است. چراکردن در چنین مرتعی چیزی جز علافی برای گوسفند ندارد. بسیار باید بجود و نشخوارکند ولی چندان ثمری ندارد. وبال به معنی سوء عاقبت هم از همین ریشه است. اخذ وبیل که در قرآن مجید آمده به معنی حالگیری و مؤاخذه شدید و خشن است.

امام همام علیه السلام دنیا را مرتعی بدثمر معرفی کرده. حسین جان تو که با مذاقت اینجور جاها سازگار نیست، رب رحیم تو را به فردوس اعلی­ی خود برد تا بلکه مشاهده وجه الله و گرفتن طعام و شراب از خود خالق، مقابله و لقاء و شهود تو را راضی کند که توئی نفس مرضیه (رضی الله عنهم و رضوا عنه).

و اما آنان که همین چراگاه بدجوری در دهانشان مزه کرده است، عین چوبشور دنیا را می­مکند و لیس می­زنند و در رسیدن آن به یکدیگر سبقت می­جویند و رقبا را با مکرهای کثیف از دور خارج می­کنند، همان دنیا و ما فیها ارزانی آنان باد. چه زیبا فرموده است امیرالمؤمنین علی علیه السلام که نگاه کن و ببین هرجا بنده صالح و پیامبری را می­بینی، خدا دنیا به او نداده است. براستی خدا وقتی به ایوب و محمد و موسی و عیسی و ... دنیا نداد، آنها را خوار کرد یا عزیز نمود؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وای به حال ما که اینقدر مزاج ما با حسین بن علی علیه السلام متفاوت است.

خدایا نکند این جور نیامدن ذائقه به مفارقت از حسین بیانجامد.

مبادا به ما بگویی شما را به جایی می­برم که به زبان استعداد از من خواسته­اید. مبادا بگویی این هم همان چیزی که می­خواستید.

مبادا مبادا...

د. آقا زندگی را «خسیس عیش» فرموده­اند. خدایا من چقدر گیجم که «میزان امید به حیات!» برای خودم دارم محاسبه می­کنم. چنان در کوچه باغهای روزمرگی قدم برمی­دارم که انگار دنیا جدی­تر از آخرته. اصلاً انگار زندگی همینه و بس.

ه. دنیایی که به حق امر نمی­شود و از باطل نهی نمی­گردد، را چه سخت چسبیده­ام. آقاجون این زندگی خسیس عیش است. ولش کن.

و. جان و مالمون قربان آقامون که بدجوری از این دنیا دلش گرفته که آرزوی لقاءالله و ترک دنیا دارد. (لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقّاً)

ز. آقا نکنه ما رو داری می­گی (یحوطونه ما درّت معائشهم) که استفاده­مون از دین فقط در حد حاشیه مفاتیح است. دعا برای... حرز برای... عریضه برای... صدقه برای...

کلّ گرفتاری ما از همینجاست که آخرت را با دنیا می­خواهیم ولی آخرت را بی­دنیا می­دهند. خدا رحمت کند استاد محمد عابد را:

شراب عشقدن سرمست اولان دنیانی ترک ایلر

حریم وصل جانان آختاران دل، جانی ترک ایلر

نشان جذبه حسن جهانسوزون تاپان عاشق

اگر مجنون اولا اوز عقلی تک لیلانی ترک ایلر

اولان پیمانه لعل لبوندن مست دردی کش

سالار مینانی الدن ساغر صهبانی ترک ایلر

حقیقتده رضای خاطر یار آختاران سالک

مقدّس بیر مرام اوسته هامی دنیانی ترک ایلر

... (ستاره سحرگاهی/ تطور سیرعاشق)

********************************

 

در ایام سوگواری مولی حسین بن علی علیه السلام سلام حقیر را هم به محضر حضرت ابلاغ بفرمایید.

 

ذکرالحسین

دیروز غدیر و فردا محرم.

از احرام حج درآمدیم و احرام دیگری باید بست.

خوش بحال اونهایی که محرَم محرّم­اند.

خوش بحال کسانیکه که در طول سال هیزم جمع کرده­اند تو دلشون. و آماده­اند تا با یک جرقه خرمن هستی خودشون را بسوزانند. فانی و فانی در فنا.

ذکر حسین مثال همین هیزم جمع کردنه تا دل ملتهب بشه. اگر دل ملتهب شد، سرخ شد و کباب؛ اول چیزی را که می­سوزونه و نابود می­کنه خودشه.

وای که چقدر آرزو کردنیه اون لحظه­ای که آدم در آستان حسینی همه پر و بالش ریخته، چکمه­هایی که قبلاً تحرک بر اساس هوای نفس را تسهیل می­کردن را به دور انداخته و پای برهنه ایستاده.

چنان گرم حضور ساحت مقدس آن مجید عزیز است که با تمام وجود آرزو میکنه سر ناقابلش را تقدیم حضرت حسینی بکنه. آدم خودشو هرجایی گم بکنه لایق شماتته الا باب الحسین.

یا حسین

کدام لحظه را باید جستجو کنم که فاخلع نعلیک گویان مرا به خود خوانی. و ندای انا ربک سردهی.

خوشا هویتی که بواسطه غلامی تو نصیبم شود و الا چه بگویم ریاست دو روزه دنیا را که بازیچه­ای کودکانه است و شوخی شوخی ما را جدی جدی سر کار گذاشته­اند.

 

حسین جان سلام

ترجمه خطبه غدیر

ستایش خداوندى را که در یگانگى اش برتر، در یکتایى اش نزدیک، در سلطانش جلیل ودر ارکانش عـظـیـم اسـت  و در جاى خویش از جهت آگاهى به همه اشیا احاطه دارد و همه آفریدگان را به قـدرت و بـرهـان خود مقهور  ساخته است , از ازل مجید و پیوسته محموداست , پدید آورنده همه آسـمـانـها و نگه دارنده همه زمینها و جبار زمینها و آسمانهاست ,بسیار ستوده و پاک , پروردگار فـرشـتـگـان و روح اسـت , آن کـه بـر هر که  مى بیند تفضل داردو بر هر که آفریده نعمت بارد, هر دیـده اى را بـبیند و هیچ دیده ای او را نبیند.. .کریم و  حلیم و با گذشت است , همه چیز را به رحمت خود در برگرفته و بر همگان به نعمت خویش منت نهاده است نه در انتقام ستاندن شتاب دارد و نـه بـه عذابى که مردمان سزاوارش شده ان به سرعت مبادرت ورزد .

همه نهفته ها را دریافته و به همه اسرار پنهان آگاه است نه پدیدارى بر او ناپیدا و نه پنهانى براى او ناشناخته  است ،بر همه چیز احاطه و چیرگى دارد و در انجام هر کار توان و بر هر چیز قدرت دارد .چیزى همانند او  نیست و او پـدیدآورنده هر شیئ است , آن زمان که هیچ شى ء نبود .برپاى دارنده قسط است و خدایى  جزاو که عـزیـز و حـکـیـم است نیست .

والاتر از آن است که دیده اى او را دریابد و حال آن که اوهمه دیده ها را ادراک کـنـد و او لطیف و خبیر است. هیچ کس از آنچه فهمیده به اوصاف اونمى رسد و هیچ کس آشکار و نهان در نمى یابد که او چگونه است، جز بدانچه او خودرهنمود داده است . گـواهـى مى دهم خداوندى را که قدس او سرتاسر دهر را آکنده , همان که سرتاسر ابدیت از نور او درخشیده، همان که فرمان خود را بدون رایزنى با هیچ رایزن و بدون آن که او راشریکى در تقدیر و یـا دگرگونیى در تدبیر باشد به عرصه اجرا کشیده است .

­آنچه را پدیدآورده بى هیچ الگویى پدید ساخته و آنچه را آفریده بى هیچ تکلف و چاره جویى و یاکمک جستن  از دیگران آفریده است .اشیا را به هستى آورده و آنها هست شده و آنها رااز عدم خلق کرده پس آشکار شده اند .پس او خدایى است کـه هـیچ خدایى جز او نیست ,داراى صفتى است استوار و کردارى شایسته و عدالتى که هرگز به ستم نیالوده است .کریمى است که همه چیز به او بازمى گردد.
گواهى مى دهم او همان خدایى است که همه چیز در برابر قدرت او سر به تواضع نهاده ودر برابر هـیـبـتش  دل به خضوع داده است .مالک همه ملک و تدبیر کننده فلک وتسخیرکننده مهر و ماه است که هر کدام براى سرانجامى که تقدیرشان شده در حرکتند.شب را به روز مى پوشاند و روز را به شب و هر یک در پى دیگرى مى دود. درهـم کـوبنده هر زورگوى کینه توز و نابود کننده هر شیطان سرکش است .هیچ ضد و ندى با او نـیـسـت .. .یـگانه و بى نیاز است , نه از کسى زاده و نه کسى از او زاده شده است و نه او را همتایى  همراه اسـت .خدایى یگانه و پروردگارى ستوده ، که مى خواهد و به اجرادرمى آورد, اراده مى کند و حکم مـى رانـد ،مـى بـرد, مـى دانـد و در شمار مى آورد, مى میراندو زنده مى کند, مى آمرزد و بى نیازى مـى دهد، مى­خنداند و مى گریاند. بازمى دارد ومى دهد. ملک و ستایش از آن اوست. خیر و نیکى در دست او و او بر هر چیز تواناست .توانایى که شب را به روز و روز را به شب درمى آورد.هیچ خدایى جز او نیست که عزیز و غفار است .. .پاسخ گوینده دعا و فراوان دهنده عطا وشمارشگر نـفـسهاى مردمان است .
 

و همو پروردگار پریان و آدمیان است .نه چیزى بر اودشوار مى افتد, و نه فریاد فریادخواهان او را به ستوه  مى آورد و نه اصرار اصرارکنندگان او را دلگیر مى کند .نگه دارنده هـمـه جهانیان و توفیق دهنده رستگاران و مولاى همه عالمیان است و بر همه آفریدگان حق آن دارد که او را سپاس گویند و ستایش کنند...
 

او را در شادى و غم و سختى و آسایش مى ستایم و به او و فرشتگان و کتب و پیامبرانش ایمان دارم . فـرمـان او را بـه گـوش جـان مى گیرم و بدان گردن مى نهم , به سوى آنچه او راخشنود سازد مى شتابم و از سرشوق به طاعت او و ترس از عقوبت او تسلیم تقدیر اومى شوم , چه , او خدایى است کـه از مکرش ایمنى نیست و از ستمش ترسى نه .بر بندگى خود اقرار دارم و بر خدایى او گواهى مى دهم .
 

ایـنـک آنچه را به من سفارش شده انجام مى دهم از بیم آن که اگر آن را ترک کنم عذابى ازاو مرا در برگیرد که  هیچ کس هر چند با سپاهى گران نتواند آن را از من دور سازد .  او که خدایى جز او نـیـسـت مـرا آگاهانیده که اگر آنچه را بر من نازل کرده است به مردم نرسانم هیچ رسالت او را نـرسـانـده ام .
 

او که کفایت کننده و بسیار بزرگوار است مصونیت مراتضمین کرده و بر من چنین وحـى فـرسـتـاده است :

 بسم اللّه الرحمن الرحیم : (اى پیامبر!آنچه را از خداوند) درباره على (ع ) ـ یـعـنـى امـامت و خلافت او ـ (بر تونازل  شده است به مردم برسان و اگر چنین نکنى رسالت او را نرسانده اى .خداوند خود تو را  از مردمان نگه مى دارد.)

اى مردم :! مـن در رسـانـدن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهى نکرده ام و اینک نیز علت نزول این آیه را براى شما بیان مى دارم : جبرئیل سه بار از جانب پروردگار که خود (سلام ) و خداوند سلامتى است، بر من فرودآمده وسلام پروردگارم را به من رسانده وامر کرده که در این جمع برخیزم و به هر سفید و سیاه خبر دهم که على بن ابى طالب (ع ),برادر و وصى و خلیفه و امام پس از من است که نسبت به من جایگاهى چون جایگاه هارون نسبت به موسى دارد, جز این که پـس از مـن پـیامبرى نیست .
 

او پس از خدا ورسولش ولى شماست و خداوند ـ تبارک و تعالى ـ در ایـن باره آیه اى از کتاب خویش برمن نازل ساخته است : (انما ولیکم اللّه ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون .) ((5/94))

عـلى بن ابى طالب (ع ) همان کسى است که نماز به پاى داشت و در رکوع صدقه داد وهموست که در همه حال خداى را مى طلبد.
 

اى مـردم :! مـن از جـبرئیل خواستم مرا از رساندن این فرمان به شما معذور بدارد، چرا که ازکمى پرهـیـزگـاران، فـزونى منافقان، حیله گرى گناهکاران و سستى عقیده کسانى که اسلام را به ریـشـخند مى­گیرند خبر داشتم , همانها که خداوند در کتاب خود آنان را بدین وصف خوانده که آنـچه را در دلشان نیست به زبان اظهار مى دارند و این را کارى سبک مى شمارند در حالى که نزد خداوند گران است ،آنان بارها مرا آزردند تا جایى که مرا (گوش ) نامیدند.و به خاطر این که فراوان با آنهاهمراه بودم و بـه آنها توجه داشتم مدعى شدند که من چنانم , تا زمانى که خداوند در این باره آیه اى نازل کرد: (کـسـانـى از آنان هستند که پیامبر را مى آزارند و مى گویند او کوش است .بگو گوش است ) ـ بر کـسـانى که گمان مى کنند که او گوش ـ (نکو براى شماست، به خداوند ایمان دارد و مؤمنان را نیز تصدیق مى کند) [توبه /61].
 

اگـر مـى خواستم آنها را به نام برشمارم برمى شمردم , اگر مى خواستم به تک تک آنان اشاره کنم اشـاره مـى­کـردم و اگـر مـى خـواسـتـم به شما از آنان نشانه اى دهم مى دادم اما من درباره آنان بـزرگـوارى در پـیـش گرفتم ، ولى با این همه خداى را از من خشنود نمى کند مگرآن که آنچه را خـداونـد بـر مـن نـازل کـرده به شما برسانم .
 

ـ پیامبر سپس این آیه از قرآن راتلاوت فرمود: (اى پیامبر! آنچه را از جانب خداوند) درباره على (ع ) (بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنین نکنى رسالت او را هیچ نرسانده اى .خداوند نیز تو را ازمردم نگه مى دارد) [مائده /67].
ایـنـک اى مـردم :
بدانید که خداوند او را براى شما به عنوان ولى و امام تعیین کرده و طاعت او بر مهاجرین و انصار و بر تابعینى که به نیکى از آنان پیروى کردند, بر شهرنشین وبادیه نشین , بر عجم و عـرب , بر آزاد و برده، بر کوچک و بزرگ و بر سفید و سیاه و بر هریگانه پرست واجب است .فرمان او روا, سـخـن او مـقـبـول و امر او نافذ است .آن که با اومخالفت کند ملعون , آن که در پى او رود رحـمـت شده و آن که او را باور دارد مؤمن است .خداوند او و هر که حرف او را شنود و از او فرمان برد آمرزیده است .
 

اى مردم :! این آخرین بار است که من در چنین جمعى از شما, حضور مى یابم .پس فرمان خداوند را بـشـنوید و بپذیرید و بدان گردن نهید که خداوند ـ عزوجل ـ مولا و خداى شماست .پس از او نیز مـحمد(ص ), همان که ایستاده و با شما سخن مى گوید, ولى شماست و پس از من نیز على (ع ) به فرمان پروردگارتان ولى و امام  شماست .سپس نیزامامت در نسل من از فرزندان اوست تا آن روز که خداوند و رسول او را ملاقات کنید... حلالى نیست جز آنچه خداوند حلال کرده و حرامى نیست جز آنچه خداوند حرام کرده .. .و او خود مرا از  حلال و حرام آگاهانیده است .و من آنچه پروردگارم از کتاب وحلال و حرام خویش به من آموخته ادا کردم.

اى مـردم: ! هـیـچ علمى نیست مگر آن که خداوند آن را در من گرد آورده و هر علمى هم که من آمـوخـتـه ام  آن را در امام متقین فراهم ساخته ام و هیچ علمى نیست مگر این که آن را به على (ع ) آموخته ام و همو (امام  مبین ) است .
اى مردم :! از او دور نشوید و از او نگریزید و در برابر ولایت او تکبر نورزید و سرمپیچیدچه , او همان کـسى است  که به حق راه مى نماید و بدان عمل مى کند و باطل را مى میراند واز آن نهى مى کند و در راه خـدا مـلامـت هیچ ملامتگرى او را نمى گیرد .او نخستین کسى است که به خدا و رسولش ایـمان آورد . هم­اوست که خود را فدایى رسول خدا ساخت وهموست که با رسول خدا بود, در حالى که هیچ کس دیگر در کنار پیامبر نبود که همراه اوخداى را بپرستد.
 اى مردم :! او را برتر دارید که خداوند برترش داشته و او را بپذیرید که خداوند او راگماشته است .
 اى مردم :! او امامى است از جانب خداوند و خداوند هرگز آن را که منکر او شود نخواهدآمرزید و هرگز تـوبـه او رانخواهد پذیرفت .خداوند بر خود واجب ساخته که با هر کس فرمان او رامخالفت ورزد چنین کـنـد و او را براى همیشه و تا زمان زمان است به عذابى سخت گرفتارسازد .پس از این بپرهیزید کـه با او مخالفت ورزید و بدین  سبب در آتشى درآیید که سنگها و آدمیان هیزم آنند و براى کافران آماده شده است .
 اى مـردم :! ـ به خداوند سوگند ـ پیامبران و رسولان نخستین، تنها به من مژده داده شده اند ومن خـاتـم انبیا  و مرسلین و حجت خدا بر همه آفریدگان آسمان و زمین هستم و هر که دراین تردید ورزد کـافرى است به کفر  جاهلیت نخستین، و هر که در بخشى از این سخنانم تردید آورد در همه آن تردید آورده و آن که در همه این  حقایق تردید آورد به دوزخ ‌رود.
اى مـردم :! خـداونـد بر من منت نهاده و احسان و نیکى ورزیده و مرا بدین فضیلت گرامى داشته است و خدایى جز او نیست .در هرحال و پیوسته تا همیشه روزگار او را از من ستایش است .
اى مـردم :! على (ع )را برتر بدارید که برترین مردم ـ اعم از مرد و زن ـ پس از من است وخداوند به واسطه ما روزى بندگان را نازل کرده و بقاى خلق به ماست .هر کس این گفته مرا نپذیرد و با آن مخالفت کند, لعنت شده لعنت شده و مغضوب مغضوب است .هـان کـه جـبرئیل مرا از جانب خداوند بدین حقیقت خبر داده که مى گوید: (هر کس باعلى (ع ) دشمنى ورزد و ولایت او را نپذیرد لعنت و خشمم بر اوست .) پس باید هر کس بنگرد که براى فردا چه پیش مى فرستد و از خداوند پروا کنید که با او مخالفت ورزید وگامهایى پس از استوارى بر راه بلغزد و خداوند بدانچه مى کنید بسیار آگاه است .
اى مـردم :! او هـمان (جنب خدا)ست که در کتاب خود از آن یاد کرده , مى گوید: (که کسى بگوید: افسوس، بر آنچه در جنب خداوند کوتاهى کردم ) [زمر/56].
 اى مردم :! در قرآن تدبر کنید و آیاتش را بفهمید و به محکمات کتاب بنگرید و در پى متشابهات آن نروید که به خداوند سوگند تنها و تنها آن کسى فرمانهاى بازدارنده قرآن رابرایتان بیان مى دارد و تفسیر کتاب را برایتان روشن مى سازد که اینک من دست او راگرفته , بازوى او را فشرده و او را به سـمـت خـویـش بالا آورده ام و به شما اعلام مى کنم هرکس من مولایش بوده ام , این على (ع ) مولاى اوست و على (ع ) پسر ابوطالب برادر و وصى من است و موالات او به فرمان خداوند است که آن را بر من نازل کرده است .
اى مـردم :! عـلـى (ع ) و فـرزنـدان پـاک مـن هـمـان ثِقل کوچکترند و قرآن ثِقل بزرگتراست .آنان امینان خداوند در میان آفریدگان و حکیمان او در زمینند .

آگاه باشید ، کـه وظیفه ام را انجام داده ام !

آگاه باشید ، که رسالت خداى را رسانده ام !

آگاه باشید ، که به مردم شنوانده ام !

آگاه باشید ، که حقیقت را روشن ساخته ام !

آگاه باشید ، کـه خـداوند فرموده و من نیز از جانب خداوند مى گویم : امیر مؤمنان کسى جز این نیست و فرماندهی مؤمنان پس از من براى هیچ کس جز او روا نباشد!

پـیامبر که از آغاز تاکنون على (ع ) را بالا نگه داشته تا آن جا که پاى على (ع ) برابر زانوى آن حضرت شده بود .در این هنگام دست خود را بر بازوى او زد و دست او را بلند کرد وسپس فرمود:

اى مردم :! این على (ع ) برادر و وصى و دربردارنده همه دانش من و خلیفه من بر امتم وکسى است که کتاب خداى ـ عزوجل ـ را تفسیر مى کند, مردم را به سوى او مى خواند,آنچه او را خشنود سازد انـجام مى دهد، با دشمنان او دشمنى دارد, بر فرمانبرى از او بادیگران پیوند ولایت بندد و مردم را از نـافـرمـانـى او بازدارد.  خلیفه رسول خدا,امیرمؤمنان,امام هدایتگروبه فرمان خداوند کشنده نـاکـثـیـن و قـاسـطـیـن و مارقین است.
 به فرمان پروردگارم میگویم ، و کلام نزد من تغیر نمیکند : به فرمان پروردگارم میگویم :  
پروردگارا! هر که او رادوست بدارد دوست بدار, هر که او را دشمن بدارد دشمن بدار, بر هر که او را انکار کندلعنت فرست و بر هر که حق او را منکر شود خشم آور.
 پروردگارا!
تو خود این سخن بر من نازل کردى که امامت پس از من از آن على (ع ) است .
 اینک در بـرابـر آن که این حقیقت را بیان مى دارم و او را به امامت نصب مى کنم دین بندگان را براى آنان کـامـل کـردى , نـعمت خویش را بر آنان به آخرین حد رساندى و اسلام را به عنوان دین براى آنان پـسـنـدیـدى و آنـگاه گفتى : (هر که جز اسلام دینى بجوید هرگز از اوپذیرفته نخواهد شد و در آخرت نیز از زیانکاران خواهد بود) [آل عمران /85].
 پروردگارا تو را گواه مى گیرم و گواهى تو بسنده است که من پیام تو را رسانده ام .
اى مردم :! خداوند به امامت او دین شما را کامل کرده است , پس آنان که او و فرزندان وجانشینانش را کـه تـا  روزقـیـامـت وتاهنگام ارائه اعمال در پیشگاه خداوندامامت دارند,امام خویش ندانند,(هـمـان کسانى اندکه کرده  هایشان بى اثر شده و در آتش دوزخ ‌جاویدانند)[توبه/17],(عذاب آنان کاستی نپذیردومهلتى داده نشوند) [بقره /162].

اى مـردم :! على (ع ) کسى است که بیش از همه شما مرا یارى داد, بیش از همه به من سزاواراست، بـیـش  از هـمـه بـه مـن نـزدیـک است و بیش از همه برایم عزیز است .و خداوندمتعال و من از او خشنودیم .هیچ آیه اى در خشنودى خداوند از مردمان نازل نشده مگرآن که درباره اوست .هیچگاه مـؤمـنـان را مخاطب نساخته مگر آن که او نخستین مخاطب است .هیچ آیه مدحى در قرآن نازل نشده مگر درباره او, در سوره (هل اتى ) به هیچکس بهشت مژده داده نشده مگر به او, این سوره را خداوند فرو نفرستاده مگر درباره او وهیچ کس را بدان نستوده است جز او.. ..
اى مـردم :! اوست که دین خداى را یارى مى دهد و از رسول خدا دفاع مى کند و او همان پرهیزگار پیراسـتـه  و هدایتگر هدایت شده است .پیامبرتان بهترین پیامبر است , وصى شمابهترین وصى و فرزندان او نیز برترین  اوصیا هستند.
 اى مردم :! نسل هر پیامبرى از صلب خود اوست و نسل من از صلب على (ع ).
 اى مردم :! ابلیس آدم را به حسادت از بهشت بیرون کرد .پس بر على (ع ) حسادت نورزیدتا اعمالتان بـاطل  شود و گامهایتان بلغزد چه , آدم که برگزیده خداوند بود تنها به یک گناه به زمین آورده شد تا چه رسد به شما که  شمایید و بعضى از شما نیز دشمن خدایند.
آگاه باشید : که على (ع ) را دشمن ندارد مگر بدبخت , على (ع ) را دوست ندارد مگر پرهیزگار, به او ایمان  نیاورد مگر مؤمن مخلص .به خداوند سوگند, سوره عصر درباره على (ع ) نازل شده است : (بسم اللّه الرحمن الرحیم والعصر ان الانسان لفى خسر...) تا پایان سوره .
 اى مردم :! خداى را گواه گرفتم و رسالتم را رساندم و بر رسول جز رساندنى آشکاروظیفه نیست .
 اى مردم :! چنان که باید از خداوند پروا کنید و جز بر دین اسلام نمیرید.
اى مـردم :! به خدا و رسول او و نورى که با او نازل شده است ایمان آورید, پیش از آن که چهره هایى را  بپوشانیم و به پشت برگردانیم .نـور خـداوند عزوجل در گذر است و در راه خود, در على (ع ) و پس از آن  نیز در فرزندان اوست تا مهدى قائم ـ عج ـ که حق خداوند و هر حقى را که از آن ماست مى گیرد, زیراخداوند ـ عزوجل ـ مـا را بر همه نشستگان , مخالفان , کینه ورزان , گناهکاران و ستمگران همه جهان حجت قرار داده است .
 اى مـردم :! شـمـا را هـشـدار مـى دهـم کـه من رسول خدایم , رسولى که پیش از او رسولان دیگر گـذشـتـه اند ،پس اگر من مردم یا کشته شدم به گذشته هاى خویش بازمى گردید،هرکس به گذشته خود بازگردد خداى را زیانى نخواهد رساند و خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
آگاه باشید :! على بن ابى طالب (ع ) همان ستوده به وصف صبر و شکر است ،و پس از او نیزفرزندان من که  از صلب اویند.
اى مـردم :! اسـلام آوردن خود را بر خداى منت مگذارید تا بر شما خشم آورد و از جانب او عذابى به شما رسد که او در کمینگاه است .
اى مردم :! پس از من پیشوایانى خواهند بود که مردم را به دوزخ مى خوانند و روز قیامت نیز آنان را یاورى نیست .

اى مردم :! خداوند و من از چنین کسانى بیزاریم .
 اى مـردم :! ایـن کـسـان و یـاران و پـیـروان و طـرفدارانشان در پایینترین طبقه از دوزخند و این  بدجایگاهی  براى متکبران است .
 آگاه باشید : که آنان همان صاحبان صحیفه اند .پس هر یک از شمادر صـحـیـفـه خـویش بنگرد .

(راوى مى گوید: مساله صحیفه براى همه مردم ـ جز گروهى اندک ـ ناگشوده ماند).
 

اى مردم :! من حکومت را در قالب امامت و وراثت تا روز قیامت در میان فرزندان خودمى گذارم و آنچه را نیز به رساندنش مامور بودم , رساندم و این حجتى است بر هر حاضرو غایب و بر هر کس که در این جا حضور داشته و یا نداشته , تاکنون زاده شده یا هنوززاده نشده است .پس تا روز قیامت هر حاضرى به غایب و هر پدرى به فرزند برساند.اما این حکومت را سلطنت و غصب خواهند کرد.
آگاه باشید :که لعنت بر غاصبان وغصب کنندگان باد! ایـن جـاسـت کـه اى انسانها و اى پریان ! به شما پرداخته خواهد شد و هیچ یاور و مدافعى نخواهید یافت و پاره هایى از آتش و مس گداخته بر شما فرستاده خواهد شد.

اى مردم :! خداوند عزوجل هرگز شما را بر آنچه هستید وانگذارد تا آن که پاک را از ناپاک جدا سازد و او هرگز شما را بر غیب آگاه نکند.
اى مـردم :! هـیچ آبادیى نیست مگر آن که خداوند آن را به بى ایمانى اش نابود مى کند وبدین سان ـ چـنـان  کـه خـداونـد در کـتـاب خـود یـادآور شده است ـ آبادیها را در حالى که ستمکارند نابود مى گرداند.این على (ع )  است,امام و ولیتان و این نیز وعده ها و هشدارهاى خداوند است و خداونددر وعده اى که مى دهد راستگوست.
اى مردم :! پیش از شما بیشتر اولین گمراه شدند و خداوند آنان را نابود کرد و همو نیزنابود کننده آیـنـدگـان اسـت .خـداوند ـ تعالى ـ گوید: (آیا ما اولین را نابود نکردیم و دیگرانى را در پى آنان نـیـاوردیـم .مـا بـا مجرمان چنین مى کنیم .در آن روز, واى بر کسانى که باورنداشتند) [سوره مرسلات /19ـ16].
اى مـردم :! خـداوند مرا فرمان داده و نهى کرده و من نیز على (ع ) را فرمان داده و نهى کرده ام و او امـر و نهى را از پروردگار خویش ـ عزوجل ـ آموخته است .پس فرمان او راگوش بدارید تا اسلام آورده بـاشـیـد . از او اطـاعـت کنید تا راه یابید .از آنچه از آن بازتان داشته دست بدارید تا به کمال رسید و به سوى آنچه او مى خواهد روید و به بیراهه هاپراکنده نشوید.
 اى مردم :! من راه راست خداوندم که شما را به پیروى از آن فرمان داده و پس از من على (ع ) و پس از عـلـى (ع ) نـیـز فـرزنـدان مـن که از صلب اویند, امامانى که به حق رهنمون مى گردند و به او مى گروند.(سپس پیامبر سوره حمد را خواند و آنگاه فرمود:) این سوره درباره من و درباره آنان نازل شده , آنان را فرا مى گیرد و ـ هم ـ به آنان اختصاص دارد و آنان اولیاى خدایند که بیمى بر ایشان نیست و اندوهى ندارند.
آگاه باشید : که حزب خداوند پیروزمند است .
آگاه باشید :که دشمنان على (ع ), همان مخالفت ورزان , منافقان , سرسختان , و دشمنان کینه توز و برادران شیاطینى هستند که گفته ها و اندیشه هایى ظاهرفریب به یکدیگر الهام مى دارند.
آگاه باشید :کـه دوستان او هـمـان کسانى اند که خداوند در کتاب خود از آنان یاد کرده و فرموده است : (طایفه اى را نمى یابى که به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشند و در عین حال باآنان که با خدا و رسول او سر دشمنى دارند طرح دوستى درافکنند...) [مجادله /22].
آگاه باشید : کـه دوسـتـداران آنان [اهل بیت ] کسانى اند که خداوند آنان را در کتاب خود توصیف کرده و فرموده است : (کسانى که ایمان آوردند و ایمان خویش را به ستم نیالودند, آنان راایمنى است و هم آنان هدایت  یافتگانند) [انعام /82].
آگاه باشید : که دوستداران آنان همان کسانى اند که خداوند آنان را توصیف کرده و فرموده است :آنان که در ایمنى به بهشت درمى آیند و فرشتگان در آن جا درودگویان به استقبالشان آیندکه گوارایتان باد! درآیید و جاودان بمانید.)

آگاه باشید :که دوستداران آنان همان کسانى اند که خداوند درباره ایشان فرموده است : (بى هیچ حسابى ,  به بهشت درمى آیند) [غافر/40].
آگاه باشید :که دشمنان آنان به آتشى فروزان درآیند.
آگاه باشید : که دشمنان آنان همان کسانى اند که صداى فشفش آتش سرکش و پرزبانه دوزخ رامى شنوند.
آگاه باشید : که دشمنان آنان همان کسانى اند که خداوند درباره آنان فرموده است : (هر گاه گروهى وارد شود گروه دیگر را نفرین فرستد...) [اعراف /38].
آگاه باشید :کـه دشمنان آنان همان کسانى اند که خداوند [درباره آنان ] فرموده است : (هر گاه گروهى بـدان درافکنده شود, نگاهبانان دوزخ از ایشان بپرسند: آیا شما را هشداردهنده اى نیامد؟ گویند: چـرا, الـبـته که ما را هشدار دهنده اى آمد, اما باور نداشتیم وگفتیم : خداوند چیزى نازل نکرده است و شما جز در گمراهیى آشکار نیستید)[ملک /8ـ9].
آگاه باشید : که اولیاى خداوند همان کسانى اند که در نهان از پروردگارشان بیم مى برند, آنان راآمرزش است و پاداشى بزرگ .
اى مردم :! میان بهشت و دوزخ بسیار تفاوت است ،دشمن ما کسى است که خداوند او رانکوهیده و لعنت کرده، و دوست ما کسى است که خداوند او را ستوده و دوست داشته است .
اى مـردم :! آگاه باشید : که من هشدار دهنده ام و على (ع ) هدایتگر است ،من پیامبرم و على (ع ) وصى من است .
آگاه باشید : که خاتم امامان مهدى قائم ـ عج ـ از ماست .
آگاه باشید : که او بر همه ادیان چیره مى شود .
آگاه باشید : که او از ستمگران انتقام مى ستاند .
آگاه باشید : که او گشاینده و درهم کوبنده دژهاست .
آگاه باشید : که او قاتل هـمـه مـشرکان است .که او انتقام خون همه اولیاى خدا رامى گیرد .
آگاه باشید : اوست که دین را یارى مى دهد .
آگاه باشید : او برگیرنده از دریاى ژرف است .
آگاه باشید : او هر صاحب فضلى را با فضیلتش نام مى برد و هر نادانى را نیز با نادانى اش .
آگاه باشید : اوبرگزیده خداوند است .
آگاه باشید : او وارث هر علم و احاطه دارنده بدان است .
آگاه باشید : اوست که از جانب پروردگار ـ عزوجل ـ خبر مى دهد و همگان را به پیمان ایمان با او یادآورمی­گـردد .
آگاه باشید : او استوار اندیش راه یافته است .
آگاه باشید : او کسى است که امر شریعت به اوتـفـویـض مـى شود .
آگاه باشید : اوست که همه پیشتر آمدگان مژده آمدنش را داده اند .
آگاه باشید : اوحجت ماندگار خداوند است و پس از او حجتى نیست , حق تنها با اوست و نور تنها نزداو .
آگاه باشید : نه کسى بر او چیرگى دارد و نه در برابر او پیروزى .
آگاه باشید :! او ولى خدا در زمین ,داور او در میان مردم و امین او در پیدا و پنهان است .
اى مـردم :! من برایتان بیان کردم و حقیقت را به شما فهماندم و این على (ع ) است که پس ازمن به شما مى فهماند.
آگاه باشید : من در پایان این خطبه شما را به دست دادن به من بر بیعت با او و پذیرفتن او و پس از آن نیز دست بیعت دادن به او فرا مى خوانم .
آگاه باشید : من با خداى بیعت کرده ام و على (ع ) با من بیعت کرده است و اینک از جانب خداوند براى او بیعت مى گیرم , (پس هر که پیمان شکند به زیان خود پیمان شکسته است ) [فتح /10].
اى مردم :! حج و صفا و مروه و عمره از شعایر خداوند است , (پس هر کس حج خانه خداى گزارد و عمره به جاى آورد, بر او ایرادى نیست سعى صفا و مروه کند)[بقره /158].
اى مـردم :! حـج خانه خدا گزارید که صاحبان هیچ خانه اى حج نگزارند مگر آن که بى نیازشوند و اهل هیچ خانه اى از آن روى نگردانند مگر آن که نیازمند شوند.
اى مـردم :! هیچ مؤمنى در موقف [منا و عرفات ] نایستد مگر آن که خداوند همه گناهان اورا تا آن زمان  بیامرزد. پس باید چون حج را به پایان برد کار خویش را از نو آغاز کند.
اى مـردم : حـاجـیـان یارى داده مى شوند و آنچه را خرج کنند خداوند جایگزین مى آورد وخداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمى کند.
اى مـردم : بـا دیـن کـامـل و بـا شـنـاخـت ،حـج خـانـه گـزاریـد و تـنها در حالتى از این اماکن مقدس بازگردید که توبه کرده و از گناه بریده اید.
اى مردم : چنان که خداى ـ عزوجل ـ فرمان داده است نماز به جاى آرید و زکات دهید.اگر زمانى دراز بر شما بگذرد و در دین کوتاهى ورزید یا فراموش کنید, على (ع ) ولى شما و کسى اسـت که دین را برایتان بیان مى­دارد, همان که خداوند او را پس از من گماشته و هر که خداى او را بـگـمارد از من است و من از اویم , او شما را از آنچه بپرسیدخبر مى دهد و آنچه را ندانید برایتان بیان مى دارد.
آگاه باشید :! حلال و حرام بیشتر از آن است که همه را یک به یک بشمرم و از آنها آگاهتان سازم. پس شما را در یک سخن به هر چه حلال است فرمان مى دهم و از هر چه حرام است بازمى دارم .ایـنک فرمان آن دارم که بر پذیرش آنچه از جانب خداوند ـ عزوجل ـ درباره امیرمؤمنان على (ع ) و امـامان پس از او آمده از شما بیعت و پیمان بگیرم , امامانى که از من هستند ومن از ایشان , تا قیام قیامت , امامت آنان بر جاست و مهدى ـ عج ـ که به حق حکم مى راند از ایشان است .هر حلالى که شما را بدان رهنمون شده ام و هر حرامى که شما را از آن باز داشته ام برجاست و از آن برنگشته و تغییرى در آن نیاورده ام .
آگاه باشید : ! یادآور این حلال و حرام باشید, آن را پاس بدارید, همدیگر را بدان سفارش کنید,چیزى دیگر به  جاى آن قرار ندهید و در آن تغییرى نیاورید.
آگاه باشید : دیگر بار مى گویم: آگاه باشید: نماز را به پاى دارید, زکات دهید, به معروف فرمان دهید و از منکر باز دارید.
آگاه باشید: سرآغاز امربه معروف و نهى ازمنکر آن است که به سخن من گوش و دل سپارید, آن را به هر کـه حـضـور نـدارد برسانید و آنان را به پذیرش آن فرمان دهید و از مخالفت با آن بازبدارید که آن فـرمـان خداوند و فرمان من است و هیچ امر به معروف و نهى از منکرى جز با [وجود] امام معصوم نیست .
اى مردم: قرآن شما را بدین حقیقت آگاه مى کند که امامان پس از او فرزندان اویند و من نیز شما را از ایـن  آگاه مى سازم که او از من است و من از اویم , آن جا که خداوند در کتاب خود مى گوید: (و آن را عـقـیـده اى ماندنى در فرزندانش قرار داد) [زخرف /28] و من نیزمى گویم : (تا به آن دو [کتاب و عترت ] چنگ زنید گمراه نشوید.
اى مـردم:! ازخـدا بتـرسـید ,از خدا بترسید , از لحظه قیامت پروا کنید که خداى ـ عز وجل ـ فرموده است: (زلزله آن لحظه پدیدارى است بزرگ ) [حج /1].مرگ و حساب و ترازوى قیامت و محاکمه در پیشگاه خداوند و نیز پاداش و کیفر رایادآور باشید که هـر کـس کـارى نـیـک بـیاورد بر آن پاداش بیند و هر کس کارى بد آورد, او را در بهشت بهره اى نیست .
اى مـردم: شـما افزونتر از آنید که همه بتوانید دست بیعت به من دهید .اما خداوندـ عزوجل ـ مرا فرمان داده  بر امامت مؤمنان که آن را به على (ع ) و پس از او به امامانى که مى آیند و از نسل او و من هستند ـ چنان که آگاهتان کرده ام نسل من از صلب على (ع )است ـ سپرده ام از شما به زبان اقرار گـیـرم .
 

پس همه با هم بگویید:

ما بدانچه از جانب پروردگار خود و پروردگار ما و درباره امامت على (ع ) و امامانى که فرزندانش هستند به  مارسانده اى سر تسلیم نهاده ایم و فرمانبر و خشنودیم و بـا دل و جان و دست و زبان بر این امر با تو بیعت مى­کنیم و بر همین پیمان زنده ایم و مى میریم و بـرانـگـیـخـتـه مـى شـویـم و هیچ گاه در این پیمان تغییر و تبدیل روا نمى داریم و در آن تردید نـمى ورزیم و از پیمان بازنمى گردیم و عهد خویش نمى شکنیم و از خداوند و از تو و از على (ع ) و فـرزنـدانـش فـرمـان مـى بـریـم , امـامـانـى که گفتى نسل تو و فرزندان اویند و پس از حسن و حـسـیـن (ع )مـى آیـنـد, هـمـان دو تـن کـه شـمـا را از جـایـگاه و منزلت آنان نزد من و نیز نزد پـروردگـارـ عـزوجـل ـ آگـاه کـردم .من این حقیقت را به شما رساندم و آن دو سروران جوانان بـهـشـتـى وپـس از پدر خود على (ع) امامند و من و پدرشان پیش از آنانیم .
بگویید: بر این پیمان ازخـداونـد و تو و على و حسن و حسین (ع ) و امامانى که یاد کردى فرمان مى بریم و با دل وجان و زبان به امیرمؤمنان عهد و پیمان بیعت مى دهیم و هر کدام از ما که تواند نیز با آن دو[امام حسن و امـام حـسـیـن (ع )] دسـت بیعت مى دهد و به زبان به آنان اعتراف مى کند.هرگز از این کار خود پاداش نیز نخواهیم و این اختیار نیز به خود ندهیم که از آن برگردیم .خداى را براین پیمان گواه گـرفـتـیم و گواهى خداوند بسنده است و تو نیز بر این حقیقت برما گواهى و نیز همه آنان که خـداى را فـرمـان بـرنـد، خـواه آنـان که هستند و خواه آنان که هنوز نیستند و ـ هم ـ فرشتگان و سپاهیان و بندگان خداوند بر این گواهى مى دهند و البته خداوند از هر گواه بزرگتر است .
اى مردم: اینک چه مى گویید؟ خداوند هر صدایى را که بلند شود و یا هر اندیشه اى را که در درون باشد مى­داند .پس هر که راه یابد به سود خود یافته و هر کس گمراه شود به زیان خویش از راه به در شده و هر که بیعت کند با خداوند بیعت کرده و دست خداوند بالاى هر دست است.
اى مـردم: پـس از خـدا بترسید ، و با امیرمؤمنان على و حسن و حسین (ع ) و همه امامان بیعت نـمـایـید که این عقیده اى پاک و پیراسته و ماندگار است و خداوند بکشد آن را که حیله و نیرنگ ورزد و بیامرزد آن را که وفا کند (و هر کس پیمان شکند به زیان خودشکند) [فتح /10].
اى مـردم: آنـچـه بـرایـتان گفتم بگویید و بر على (ع ) به عنوان امیرمؤمنان سلام کنید و بگویید: شنیدیم و فرمان بردیم .
پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم و بازگشت به سوى توست ) [بقره /58] و بـگـویـید: (ستایش خداوندى را که بدین راهمان هدایت نمود و اگرکه خداوند هدایتمان نکرده بود راه یافته نبودیم ) [اعراف /43].
اى مردم: فضایل على بن ابى طالب (ع ) نزد خداوند عزوجل که آنها را در قرآن نیز نازل کرده افزونتر از آن اسـت کـه در یک گفتار همه را در شماره آورم , پس هر که شما را از این فضایل آگاه کند و بدان خبر دهد باورش دارید.
اى مـردم: هر کس از خدا و رسول او و على (ع ) و امامانى را که یادآور شدم فرمان برد به رستگارى بزرگى دست یافته است .
اى مـردم: کـسـانـى کـه بـه بـیـعـت بـا او و پـذیـرش ولایـتـش و نیز به درود فرستادن بر او به عنوان امیرمؤمنان بشتابند رستگاران , بهشت نعمتهاى الهى اند.
اى مـردم: سخنى را بگویید که خداوند بدان از شما خشنود شود که اگر شما و همه کسانى که بر روى زمین هستند کافر شوند ذره اى به خداوند زیان نخواهند رساند.
پـروردگارا! مردان و زنان مؤمن را بیامرز و خشم خویش را بر کافران روا بدار .
ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است .
 

پایان خطبه

پـس از ایـن خـطـبه مردم بانگ برداشتند:  که با دل و دست و زبان , فرمان رسول خدا راشنیدیم و اطاعت کردیم .  آنگاه همه پیرامون پیامبر و على (ع ) گرد آمدند و دست بیعت دادند.
[راوى مى گوید:] پس از آن از بیعت مهاجرین و انصار با طبقات و پایگاههاى اجتماعى خاص خود سخن به میان آورد تا آنجا که نماز مغرب و عشا را در یک زمان خواندیم . مردم سه بار مراسم بیعت و دسـت دادن را انـجام دادند و هر گاه که گروهى بیعت مى کردند. پیامبر خدا مى فرمود: ستایش خدایى را که ما را بر جهانیان برترى داد.

از آن زمان بود که در میان مسلمانان سنت دست دادن به هنگام بیعت رواج یافت .