این یادداشت عیناْ اختصاص به مطلب ناب حضرت علامه داره. بخونید و لذت معنوی ببرید. یاحق
أَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحُْیِیکُمْ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یحَُولُ بَینَْ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تحُْشَرُونَ (انفال/24)
ترجمه تفسیر المیزان (ج9 صفحات62- 57):
- معناى" قلب" در قرآن کریم و توضیح در باره جمله «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»:
" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ" «حیلوله» به معناى حائل شدن در وسط دو چیز است، و «قلب» عضوى است معروف، و لیکن بیشتر در قرآن کریم استعمال مىشود در آن چیزى که آدمى بوسیله آن درک مىکند، و بوسیله آن احکام عواطف باطنیش را ظاهر و آشکار مىسازد مثلا حب و بغض، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونى و امثال آن را از خود بروز مىدهد، پس قلب آن چیزى است که حکم مىکند و دوست مىدارد و دشمن مىدارد و مىترسد و امیدوار مىشود و آرزو مىکند و خوشحال مىشود و اندوهناک مىگردد، وقتى معناى قلب این باشد پس در حقیقت قلب همان جان آدمى است که با قوا و عواطف باطنیهاى که مجهز است به کارهاى حیاتى خود مىپردازد.
و انسان مانند سایر مخلوقات که هر یک جزئى از عالم خلقت را تشکیل مىدهند مرکب از اجزاى مختلف و مجهز به قوا و ابزارى است که تابع وجود او است، و او آنها را مالک است، و در مقاصد وجود خود از همه آنها کار مىکشد، و این اجزاء و قوا و ادوات همه با او مربوط و او حاکم بر همه آنها است، و آن اجزاء را با همه کثرتى که دارند و آن قوا و ادوات را با همه تعددى که دارا هستند یکى مىکند، البته یک واحد تامى که در عین وحدتش هم کار مىکند، و هم ترک مىکند، هم حرکت مىکند و هم از حرکت مىایستد.
چیزى که هست از آنجایى که خداى سبحان آفریننده این انسان و پدید آورنده یک- یک اجزاء وجود و ابعاض قوا و ادوات او است، لذا خود او به یک یک اجزاء وجود وى و توابع اجزایش محیط است، و بطور حقیقت همه آنها را مالک است، و در آنها بهر صورت که بخواهد تصرف مىکند، و از ملک خود و تصرفاتش هر مقدار که بخواهد به خود انسان واگذار مىنماید، و به او تملیک مىکند، پس خداى تعالى میان انسان و جزء جزء وجودش و تمامى توابعش حائل است، بین او و قلبش، بین او و گوشش، بین او و چشمش، بین او و بدنش و بین او و جانش، و در آنها هم بنحو ایجاد تصرف مىکند، و هم بنحو مالک قرار دادن انسان، که هر مقدار از آن را بهر نحوى که بخواهد به سود انسان تملیک مىکند، و هر مقدار را که نخواهد نمىکند.
نظیر انسان در این مطلب سایر موجودات است، چون هیچ موجودى نیست مگر اینکه ذاتى دارد، و نیز توابع ذاتى، یعنى قوا و آثار و افعالى دارد، چیزى که هست مالک حقیقى ذات آن و توابع ذاتش خدا است، خدا است که آن ذات و آن توابع ذات را به آن موجود تملیک کرده، پس او میان آن موجود و میان ذاتش حائل است، میان آن موجود و توابع ذاتش و قوا و آثار و افعالش حایل است.
پس خداى سبحان حایل میان آدمى و میان قلب او است، و انسان هر چه را که دارد و بهر چیزى که بنحوى از انحاء اتصال و ارتباط دارد، خداوند به آن چیز نزدیکتر و مربوطتر است، هم چنان که فرموده:" وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ" (و ما از رگ دل او به او نزدیکتریم. سوره ق آیه 16).
[از آنجا که خدا مالک حقیقى تمام موجودات است و انسان به تملیک او مالک مىشود، پس خداوند میان انسان و متعلقات او حائل و رابط است]
آیه مورد بحث هم که مىفرماید:" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ" به همین حقیقت اشاره مىکند، پس خداى تعالى از آنجایى که مالک حقیقى تمامى موجودات و از آن جمله انسان است، و خود او کسى حقیقى نیست پس او از خود انسان به انسان و قوایى که انسان مالک است نزدیکتر است، چون هر چه را که انسان دارد خداى تعالى به او تملیک کرده، پس او میان وى و میان ما یملکش حائل و رابط است- دقت فرمائید-.
به همین جهت در آیه مورد بحث جمله بالا را با جمله" وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ" ختم کرده، چون" حشر" و" بعث" نشئهاى است که در آن نشئه براى هر کسى آشکار مىشود که مالک حقیقى خدا است و حقیقت ملک تنها از آن او است و بس، و شریکى براى او نیست، و در آن نشئه ملکهاى صورى و سلطنتهاى پوچ ظاهرى باطل مىشود، و تنها ملک او باقى مىماند، هم چنان که فرموده:" لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ" (امروز ملک براى کیست؟ براى خداى واحد قهار. سوره مؤمن آیه 16) و نیز فرموده:" یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ" (روزى که هیچ کس به نفع کسى مالک چیزى نیست و در آن روز امر تنها براى خدا است. سوره انفطار آیه 19).
پس گویا آیه مورد بحث مىخواهد بفرماید: بدانید که خدا مالک حقیقى شما و دلهاى شما است، و او از هر چیز به شما نزدیکتر است، و شما به زودى به سویش باز مىگردید، و برایتان معلوم مىشود که چگونه مالک حقیقى شما است و چطور بر شما مسلط است، و هیچ چیز شما را از او بى نیاز نمىکند.
و اما وجه اتصال کلام یعنى ارتباط جمله" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ..."، با جمله" اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ"- بیان آن این است که حائل بودن خداوند میان آدمى و قلب او تمامى عذرها را در نپذیرفتن دعوت او و رسولش را از اعتبار مىاندازد، چون دعوت او دعوت به چیزى است که آدمى را زنده مىکند و آن توحید است که حقیقت و لب دعوت اوست، و از آنجایى که خدا از هر چیزى به انسان نزدیکتر است حتى از قلب او و از آنجایى که قلب اولین چیزى است که انسان آن را به و جدان خود درک نموده و مىشناسد پس انسان خداى تعالى را از قلب خود که بوسیله ادراک و سبب اصلى علم و معرفت او است بهتر و زودتر مىشناسد.
پس انسان قبل از اینکه قلب خود را و هر چیزى را که با قلب مىشناسد بشناسد خداى تعالى را معبودى یکتا و بى شریک مىشناسد، پس او اگر در باره چیزى شک کند بارى در باره معبود واحدش که پروردگار هر چیز است شک ننموده و در تشخیص مصداق حقیقى این کلمه گمراه نمىشود.
[براى ترک اجابت دعوت پیامبر (ص) هیچ عذرى مقبول نیست]
و با این حال اگر داعى حق (رسول خدا) او را به سوى کلمه حق و دین توحید که مایه حیات او است دعوت کند باید بى درنگ دعوت او را اجابت نماید، و در ترک اجابت آن هیچ عذرى ندارد، و نمىتواند بگوید: من حقانیت دعوت را نمىدانستم، و یا امر بر من مشتبه شد، و من در تردید افتادم، و یا در اقبال به سوى حق صریح گیج شدم، چون حق صریح همان خداى سبحان است که هیچ پردهاى میان او و بندهاش نیست، چون هر پرده و حجابى که فرض شود خداى سبحان از آن پرده به انسان نزدیکتر است، و هر وسوسه و حجابى که فرض شود خداى سبحان از آن پرده به انسان نزدیکتر است، و هر وسوسه و شبههاى که در دل خلجان کند باز خداى سبحان میان آن و قلب آدمى حائل است، پس انسان هیچ راهى به نفهمیدن و نشناختن خدا و شک در توحید او ندارد.
علاوه، وقتى خدا میان انسان و قلبش حایل باشد پس او از قلب انسان به انسان نزدیکتر خواهد بود، هم چنان که از خود انسان به قلبش نزدیکتر است چون هر حایلى نزدیکتر است به دو طرف خود از هر طرف به طرف دیگر، و وقتى خداى تعالى از خود انسان نزدیکتر باشد به قلب او قهرا او به آنچه که در قلب انسان است داناتر هم هست.
پس انسان ناگزیر است از اینکه وقتى داعى حق او را به حق- که مایه حیاتش مىباشد- دعوت مىکند به زبان و قلب خود بپذیرد نه اینکه نفاق ورزیده در دل چیزى را که با قبول زبانیش مخالف است پنهان بدارد، زیرا خداى تعالى از خود او به آنچه که در دلش نهان کرده عالمتر است، و به زودى او بسوى خدا محشور شده و نفاق درونیش را به رخش مىکشد، هم چنان که فرموده:" یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ" (روزى که ایشان آشکار مىشوند و از ایشان چیزى بر خدا پوشیده نیست. سوره مؤمن آیه 16) و نیز فرموده:" وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً" (و حدیثى را از خدا پنهان نمىدارند. سوره نساء آیه 42). از این هم که بگذریم وقتى خداى سبحان میان انسان و قلب او حایل باشد، و با در نظرگرفتن اینکه، او مالک حقیقى قلب نیز هست، پس قبل از اینکه انسان در قلبش تصرف کند او در قلب انسان بهر نحوى که مىخواهد تصرف نموده آنچه را که انسان از ایمان و یا شک، خوف و یا رجاء، اضطراب و یا اطمینان، و یا غیر آن هر چیز اختیارى و اضطرارى را به خود نسبت مىدهد همه به خداى تعالى نیز انتساب دارد، بلکه انتسابش به خدا بیشتر است چون این انتساب، انتساب تصرفى است، یعنى خداى تعالى نسبتى که با قلوب دارد این است که در آنها با توفیق و خذلان و انواع دیگر تربیت الهى خود تصرف نموده و بدون اینکه مانعى او را از کارش منع کند و یا مذمت و سرزنش کسى او را تهدید نماید در دلها به هر چه بخواهد حکم مىکند، هم چنان که فرموده:" وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ" (خدا حکم مىکند و براى حکمش تعقیب کنندهاى نیست. سوره رعد آیه 41) و نیز فرموده:" لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" (او راست ملک و حمد سزاوار اوست و او بر هر چیزى توانا است. سوره تغابن آیه 1).
[از آنجا که دلها مسخر خداوند است، غرور به خاطر تمایل قلب به صلاح و تقوا، و یاس و نومیدى از عدم اقبال قلب به خیرات و صالحات بى مورد است]
پس اینکه انسان به ایمان درونى و یا حسن نیت خود وثوق یافته و از تصمیمش بر کار نیک کردن و به صلاح و تقوا گرائیدن مغرور شود از کمال جهل او است، آرى، از نادانى انسان است که خود را در مالکیت قلب خود مستقل دانسته و براى خود در این باره قدرت مطلقهاى قائل شود، چون دلها همه مسخر خدا است و او است که بهر طرف بخواهد آن را با انگشتان خود (تعبیر به" انگشتان" اقتباسى است از روایتى که مىگوید: قلب میان دو انگشت از انگشتان خدا است که به هر سو بخواهد مىگرداند، و این تعبیر کنایه از کمال تسلط و احاطه است) مىگرداند، او است مالک حقیقى دلها و محیط به تمام معناى آن، هم چنان که فرموده:
" وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ" (و واژگون سازیم دلها و دیدگان ایشان را مانند اینکه از اول ایمان نیاورده باشند. سوره انعام آیه 110).
پس جا دارد آدمى به جاى مغرور شدن همیشه از اینکه خداوند دلش را واژگونه کند در حذر و در ترس باشد چون خدا در هر لحظه مىتواند دل انسان را از سعادت به شقاوت و از استقامت به واژگونى و انحراف برگرداند، آرى در هیچ حالى نمىتوان از مکر خدا ایمن شد: " فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ". و همچنین بر عکس، اگر دید که قلبش نسبت به کلمه حق اقبال نداشته و متمایل به سوى خیرات و اعمال صالح نیست مایوس نگردد، و براى اصلاح دل خود به پذیرفتن دعوت خدا و رسول مبادرت جسته و بدین وسیله دل مرده خود را زنده کند و در برابر حوادث با یاس و نومیدى از میدان هزیمت نکند، و بداند که همیشه خدا میان آدمى و قلبش واسطه است، و مىتواند قلب او را در هر حال که هست به بهترین احوال برگرداند، و دل او را مشمول رحمت خود کند، آرى زمام همه امور به دست او است، هم چنان که خودش فرموده: " إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ" «1» و نیز فرموده:" وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ"».
[اشاره به اینکه آیه شریفه:" أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ" از جامعترین آیات قرآنى است]
پس آیه شریفه بطورى که ملاحظه مىکنید از جامعترین آیات قرآنى است، و مشتمل بر معرفت حقیقیهاى از معارف الهى (مساله واسطه بودن خدا میان آدمى و قلب او) است، آرى، با توجه دادن منافقین به مقام پروردگار و اینکه خداى تعالى از خود آنان به آنچه در دلهایشان است داناتر است ریشه نفاق و مغروریت را به کلى از بیخ برمىکند و مؤمنین را که در راه ایمان به خدا و آیات او هستند به یک مساله روانى توجه داده، و به ایشان خاطرنشان مىسازد که زمام امر دلهایشان به دست خدا است، و خود آنان در اختیار داشتن و مالک بودن دلهایشان مستقل و بى نیاز از خدا نیستند، در نتیجه صفت رذیله تکبر را از دلهاى ایشان و هر کس که خیال کند در تسلط بر آنچه دارد مستقل است دور نموده، و دیگر وقتى مىبینند که موفق به ایمان و تقواى درونى هستند مغرور نمىشوند، و یا وقتى مىبینند انگیزههاى هوى و هوس و علاقه کشنده به زیور دنیا دلهایشان را احاطه کرده، و در نتیجه دلهایشان از ایمان به حق و اقبال بر خیرات انزجار دارد از رحمت خدا مایوس نمىشوند.
سلام .وبلاگ نو مبارک . با اجازه شما آدرس جدیدتون رو add می کنم . موفق باشید
رحمة الله علیه رحمة واسعة و نفعنا الله و المسلمین من علومه...
همینه که حضرت امیر (ع) در مورد اینها فرموده: هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین...
سلام
از حسن سلیقه شما و متن زیبایی که تهیه کردید و من هم استفاده کردم متشکرم امیدوارم که راضی باشید
پاسخ سوالی را که داشتم اینجا یافتم .
به امید توفیق روز افزون شما . میلاد حضرت بقیه الله برشما و دوستان مبارک باشد انشاءالله
سلام
به امید آن جمعه ای که بیایی ولاله ها را فرا بخوانی و آغوش گرمت را به روی پرستوهای مهاجربگشایی.به امید آن جمعه که بیایی و زمین سبزو دلها بهاری شوند... اللهم عجل لولیک الفرج
زیبا مولودش بر عاشقان ومنتظرانش مبارک.
.
.
.
.
خیلی زیبا بود هم متن تون و هم اسم وبلاگ تون.
موفق باشید.
سلام علی اقا
این جمعه متاسفانه خبری از مطلب جدید نبود
امیدوارم که حال شماخوب باشد و به خاطر تعطیلات باشد که مطلب ندادید
توفیق روز افزون شما را از خداوند متعال خواستارم