اندر عوالم خودی...

نکات قرآنی و روایی

اندر عوالم خودی...

نکات قرآنی و روایی

وترالموتور

از اسامی و القاب حضرت امام حسین (ع) «وتر الموتور» گفته شده است. همچنانکه در زیارت عاشورا و وارث دیده می­شود. (السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور)

معنی لغوی

شیخ حسن جلیل حردان الأنباری[1] می­گوید: «الوتر : الفرد من کل شیء ، والوتیرة الطریقة والمداومة على أمر ، والتواتر الکثیر المتتالی کالمطر والخبر الذی یروى بأسانید کثیرة ، والموتور المقتول الذی لم یؤخذ بثأره بعد ، وصلاة الوتر رکعة واحدة»

ترجمه: «وتر» یعنی فرد؛ «طریقه وتیره» یعنی مداومت بر کاری؛ «تواتر» به چیزی که گفته می­شود که همانند باران زیاد و پشت سرهم است و اصطلاحاً به روایتی که به طرق مختلف حدیث شود گویند؛ «موتور» به کشته­شده­ای که خونخواهی نشده است گفته می­شود؛ «نماز وتر» نماز یک رکعتی را گویند.

صادق سهرابی در مقاله خود موسوم به نینوا معبر انتظار نشریه موعود وتر موتور را « تنهاى تنها گذاشته­شده» معنی کرده است.

برخی آمدن «موتور» بلافاصله پس از «وتر» را، ازقبیل «حجراً محجوراً» گرفته­اند. در این حالت «موتور» تأکیدی بر «وتر» است.

احتمالات موجود در مورد وتر الموتور بودن حضرت

1.      «وتر» از اسماء خداوند متعال است. او وتر و فرد است چون بدیل، شبیه، مثل و نظیری ندارد، به شماره نیاید و هر که جز اوست متکثر است ولی تنها او وتر و احد و واحد و اول و آخر است. و اگر خداوند با این اسم بر بنده­ای موحد و مخلص تجلی فرمود، آن بنده نیز وتر می­شود. یعنی به لحاظ علم، قدرت، زیبایی و سایر اوصاف جمالی و جلالی، یگانه عصر خود است. او «یکی یکدونه» یا همان «دردانه» عالم است. خداوند این بنده را برگزیده، ممتاز، تک و ویژه خود ساخته است (ولصطنعتک لنفسی). او اسوه حسنه همه عالمیان است. و مصداق نخست این مقام، حضرت عالم­آرای نبوی، خاتم المرسلین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است. و بمصداق حسین منی و أنا من الحسین این مقام در حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام نیز سریان دارد. او وارث محمد حبیب الله (السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله) است. استفاده­ای تلفیقی از بیانات شیخ حسن جلیل حردان الأنباری

2.      حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام زمانی وارد کارزار شد که همه انصارش شهید شده­ بودند و جنگاوری در اردوی او نمانده بود، إلا خود حضرتش. فلذا آن حضرت «وتر» بود و ندای هل من ناصر ینصرنی بر زبان مبارکشان جاری بود. و موتور است چون انتقام خون آن حضرت هنوز از نامردان گرفته نشده است. و این امر تحقق نیابد مگر به ظهور حجت عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که در دعای شریفه ندبه وارد است: أین الطالب بدم المقتول بکربلاء. همچنین در مورد حضرت صاحب علیه السلام در روایتی در کتاب کشف الغمه (ج2 ص351) آمده است «...الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

3.      آن حضرت تنهای رهاشده بود. چراکه وقتی امر بیعت را از همراهان خود ساقط نمود، او را رها کردند و بسوی ائمه کفر شتافتند. و بدتر آنکه نامه نوشتند و دعوتش کردند و ادعای مودت و اطاعت نمودند ولی او را رها کرده، در خودشیرینی به امثال ابن مرجانه لعنت الله علیهم اجمعین بر هم سبقت می­گرفتند.

رهاشده

اگر موتور را به معنی رها شده بدانیم، سؤالاتی مطرح می­شود. مثلاً:

1.      چرا حضرت رها شده بود؟

2.      چه کسانی او را رها کردند و چه کسانی ملحق به آستان قدس او گشتند؟

3.      دیگران چه داشتند که امام نداشت؟

4.      آنها چه می­خواستند که در امام یافت نمی­شد؟

5.      چرا وعده شیطانیان مقبول بود ولی حرف صدق حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام را قبول نکردند؟

آنچه در ادامه می­آید متنی است که در صفحات 305-307 جلد 44 کتاب جلیل بحارالانوار مذکور است. در این متن شاید بروشنی پاسخ تعدادی از سؤالات را بتوان یافت:

«وجدت فی بعض مؤلفات المعاصرین أنه لما جمع ابن زیاد لعنه الله قومه لحرب الحسین علیه السلام کانوا سبعین ألف فارس ، فقال ابن زیاد : أیها الناس من منکم یتولى قتل الحسین وله ولایة أی بلد شاء ؟ فلم یجبه أحد منهم ، فاستدعى بعمر بن سعد لعنه الله وقال له یا عمر أرید أن تتولى حرب الحسین بنفسک فقال له : اعفنی من ذلک فقال ابن زیاد : قد أعفیتک یا عمر فاردد علینا عهدنا الذی کتبنا إلیک بولایة الری ، فقال عمر : أمهلنا اللیلة فقال له : قد أمهلتک، فانصرف عمر بن سعد إلى منزله ، وجعل یستشیر قومه وإخوانه ، ومن یثق به من أصحابه ، فلم یشر علیه أحد بذلک، کان عند عمر بن سعد رجل من أهل الخیر یقال له : کامل ، وکان صدیقا لابیه من قبله ، فقال له : یا عمر مالی أراک بهیئة وحرکة ، فما الذی أنت عازم علیه ؟ وکان کامل کاسمه ذا رأی وعقل ودین کامل .

فقال له ابن سعد لعنه الله : إنی قد ولیت أمر هذا الجیش فی حرب الحسین وإنما قتله عندی وأهل بیته کأکلة آکل أو کشربة ماء ، وإذا قتلته خرجت إلى ملک الری فقال له کامل : اف لک یا عمر بن سعد ترید أن تقتل الحسین ابن بنت رسول الله ؟

اف لک ولدینک یا عمر أسفهت الحق وضللت الهدى ، أما تعلم إلى حرب من تخرج؟ و لمن تقاتل؟ إنا لله وإنا إلیه راجعون.

والله لو أعطیت الدنیا وما فیها على قتل رجل واحد من امة محمد لما فعلت فکیف ترید تقتل الحسین ابن بنت رسول الله علیه السلام ؟ وما الذی تقول غدا لرسول الله إذا وردت علیه وقد قتلت ولده وقرة عینه وثمرة فؤاده وابن سیدة نساء العالمین وابن سید الوصیین و هو سید شباب أهل الجنة من الخلق أجمعین وإنه فی زماننا هذا بمنزلة جده فی زمانه، و طاعته فرض علینا کطاعته، و إنه باب الجنة والنار فاختر لنفسک ما أنت مختار وإنی اشهد بالله إن حاربته أو قتلته أو أعنت علیه أو على قتله لا تلبث فی الدنیا بعده إلا قلیلا .

فقال له عمر بن سعد : فبالموت تخوفنی وإنی إذا فرغت من قتله أکون أمیرا على سبعین ألف فارس ، وأتولى ملک الری، فقال له کامل : إنی احدثک بحدیث صحیح أرجو لک فیه النجاة إن وفقت لقبوله .

اعلم أنی سافرت مع أبیک سعد إلى الشام فانقطعت بی مطیتی عن أصحابی وتهت وعطشت ، فلاح لی دیر راهب فملت إلیه، و نزلت عن فرسی ، وأتیت إلى باب الدى لاشرب ماء فأشرف علی راهب من ذلک الدیر وقال : ماترید ؟ فقلت له إنی عطشان ، فقال لی : أنت من امة هذا النبی الذین یقتل بعضهم بعضا على حب الدنیا مکالبة : ویتنافسون فیها على حطامها ؟ فقلت له : أنا من الامة المرحومة امة محمد صلى الله علیه واله وسلم .

فقال إنک أشر امة فالویل لکم یوم القیامة وقد غدوتم إلى عترة نبیکم وتسبون نساءه وتنهبون أمواله ، فقلت له : یا راهب نحن نفعل ذلک ؟ قال نعم وإنک إذا فعلتم ذلک عجت السماوات والارضون : والبحار ، والجبال ، والبراری والقفار، والوحوش ، والاطیار باللعنة على قاتله ، ثم لا یلبث قاتله فی الدنیا إلا قلیلا ، ثم یظهر رجل یطلب بثأره ، فلا یدع أحدا شرک فی دمه إلا قتله وعجل الله بروحه إلى النار ، ثم قال الراهب : إنی لارى لک قرابة من قاتل هذا الابن الطیب ، والله إنی لو أدرکت أیامه لوقیته بنفسی من حر السیوف ، فقلت : یا راهب إنی اعیذ نفسی أن أکون ممن یقاتل ابن بنت رسول الله صلى الله علیه واله ، فقال : إن لم تکن أنت فرجل قریب منک ، وإن قاتله علیه نصف عذاب أهل النار ، وإن عذابه أشد من عذاب فرعون و هامان، ثم ردم الباب فی وجهی ودخل یعبدالله تعالى ، وأبى أن أن یسقینی الماء .

قال کامل : فرکبت فرسی ولحقت أصحابی ، فقال لی أبوک سعد : ما بطأک عنا یا کامل ؟ فحدثته بما سمعته من الراهب ، فقال لی : صدقت .

ثم إن سعدا أخبرنی أنه نزل بدیر هذا الراهب مرة من قبلی فأخبره أنه هوالرجل الذی یقتل ابن بنت رسول الله ، فخاف أبوک سعد من ذلک وخشی أن تکون أنت قاتله فأبعدک عنه وأقصاک ، فاحذر یا عمر أن تخرج علیه ، یکون علیک نصف عذاب أهل النار ، قال : فبلغ الخبر ابن زیاد لعنه الله ، فاستدعى بکامل وقطع لسانه فعاش یوما أو بعض یوم ومات رحمه الله

ترجمه: در تألیفات برخی از معاصران چنین یافتم که وقتی ابن زیاد لعنت خدا بر اوباد قوم خود را برای جنگ با حسین علیه السلام جمع کرد، حدوداً 70000 نفر سواره بودند. ابن زیاد گفت: ای مردم! چه کسی می­خواهد عهده­دار و سرپرست قتل حسین باشد تا هر سرزمینی را که می­خواهد به او دهم؟ اما کسی از آنها به او جواب نداد. پس عمر سعد ملعون را خواست و گفت: ای عمر! آیا می­خواهی ولایت جنگ با حسین را خودت انجام دهی؟ او پاسخ داد: مرا از اینکار معاف دار. ابن زیاد گفت: معافت کردم ولی حکم ولایت بلاد ری را که به تو داده بودیم به من باز گردان. عمر گفت: یکشب به من مهلت بده. او گفت: مهلت دادم. پس عمر سعد به منزلش بازگشت تا با قوم، برادران و یاران مورد اعتمادش مشورت نماید. ولی کسی در این مورد با او مشورت نکرد. اما فردی از اهل خیر پیش او بود که «کامل» نام داشت. کامل از قدیم دوست پدر او بود. او گفت: ای عمر! چه شده که تو را اینگونه و در رفت و آمد می­بینم! قصد چکاری را داری؟

          کامل همانند اسم خود، صاحب اندیشه و عقل و دین کامل بود. ابن سعد ملعون به او گفت: همانا من ولایت لشکرکشی برای جنگ با حسین را برعهده گرفته­ام. قتل حسین و اهل بیتش برای من مثل آب خوردن است (در خود متن: مانند خوردن و یا آشامیدن آب است).  وقتی او را کشتم به ملک ری خواهم رفت. کامل گفت: اف بر تو باد ای عمر سعد. آیا می­خواهی حسین پسر دختر رسول الله را به قتل رسانی؟ اف بر تو و دینت باد. ای عمر آیا در مورد حق دچار سفاهت شده­ای یا از هدایت گمراه گشته­ای. آیا نمی­دانی به جنگ که می­روی و که را می­خواهی به قتل رسانی؟ إنا لله وإنا إلیه راجعون. به خدا سوگند اگر دنیا و آنچه در آن است را به من دهند تا فقط یکنفر از امت محمد را بکشم، چنین نمی­کنم. پس چگونه می­خواهی حسین پسر دختر رسول الله علیه السلام را بکشی؟ و فردا که به نزد رسول الله خواهی رفت در حالیکه فرزند، روشنی چشم، میوه قلبش، پسر بانوی عالمیان و آقای پیشوایان را کشته­ای، به او چه خواهی گفت؟ او آقای جوانان اهل بهشت است. منزلت و جایگاه او در زمان ما همانند منزلت جد او در زمان خودش می­باشد و اطاعت از او همانند اطاعت از رسول الله بر ما واجب است. او درِ بهشت و آتش است. تو مختاری و هر چه می­خواهی انجام بده. و الله را شهادت می­دهم که اگر با او بجنگی یا بکشی یا کمک به جنگ یا کشتنش کنی، پس از او عمر زیادی در این دنیا نخواهی داشت.

عمر سعد به او گفت: آیا مرا از مرگ می­ترسانی؟ من وقتی از قتل او فراغت یافتم، امیر 70000 سواره و والی ملک ری هستم. کامل گفت: داستان صحیح و درستی را برایت نقل می­کنم که امید است اگر آنرا بپذیری، بواسطه آن نجات یابی. بدان که با پدرت در سفر به شام بودیم. مرکبم مرا از دوستان جدا کرد. گم شدم و تشنه بودم. خوشبختانه دیر راهبی را دیدم و بسوی آن رفتم. از اسب پیاده شدم و بسوی در صومعه رفتم. راهبی آمد و گفت: چه می­خواهی؟ به او گفتم: تشنه­ام. او گفت: آیا تو از امت همین پیامبری هستی که همدیگر را به خاطر محبت دنیا (عین سگ/ مکالبتاً) به قتل می­رسانند و به سبب متاع بی­ارزش دنیوی احساس آسودگی خاطر می­کنند (یتنافسون)؟

به او گفتم: من از امت مرحوم، از امت محمد صلى الله علیه واله وسلم هستم. گفت: آیا شرورترین این امت تو هستی؟ وای بر تو در روز قیامت چراکه بر عترت نبوی یورش خواهید برد، به زنانش ناسزا می­گویید و اموالش را به غارت می­برید. به او گفتم: ای راهب آیا ما این کار را انجام خواهیم داد؟ گفت: آری. اما وقتی چنین کردید، آسمانها و زمین­ها، دریاها، کوهها، خشکی­ها، بیابانها، وحوش، پرندگان بر قاتل او لعن می­کنند. و قاتلش در نیا نمی­ماند مگر اندکی. سپس مردی ظهور می­کند تا خون او را طلب کند. پس هر کسی که در قتل او شرکت کرده بود را به هلاکت می­رساند و روح او را به دوزخ واصل می­کند.

سپس راهب گفت: می­بینم که تو قرابتی با قاتل این بنده طیب خدا داری. به خدا قسم اگر من آن روز را درک کنم با تقدیم جانم او را در مقابل تیزی شمشیرها محافظت می­کنم. گفتم: ای راهب به خدا پناه می­برم از کسانی باشم که پسر دختر رسول الله صلى الله علیه واله را خواهند کشت. او گفت: اگر هم تو نباشی، مردی نزدیک به توست. نیمی از عذاب اهل آتش مختص قاتل اوست و عذابش از عذاب فرعون و هامان شدیدتر است. سپس در را به روی من بست و برای عبادت خدا وارد دیر شد و به من آب نداد.

کامل گفت: پس اسبم را سوار شدم و به دوستان ملحق گشتم. پدرت سعد گفت: ای کامل چرا دیر کردی؟ پس آنچه اتفاق افتاده بود برای او نقل کردم. به من گفت: راست گفتی و خبرم داد در دفعه­ای که او از دیر آن راهب می­گذشته نیز این خبر را شنیده و به او گفته شده که اوست مردی که قاتل پسر دختر رسول الله می­باشد. پدرت سعد ترسید که تو قاتل (آن حضرت) باشی پس تو را از آنجا دور داشت. پس ای عمر بترس که وارد این امر شوی و نیمی از عذاب اهل آتش برای تو باشد.

گویند این ماجرا به گوش ابن زیاد ملعون رسید. او کامل را خواست و زبانش را برید. او یک یا چند روز زندگی کرد و مرد (رحمت خدا بر او باد).

مطابق داستانی که ذکر شد درمی­یابیم که «حب دنیا» محوری ترین عاملی بود که امثال عمر سعد ملعون، مولایمان حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام را بصورتی وتر و موتور رها کرده و به کشتن او کمر بندند. بنابراین تعدد محبان دنیا، علامت تقویت جبهه محاربان ندای حق طلب امام حسین علیه السلام است. تا وقتیکه دنیاپرستی و مکالبه برای کامیابی از جیفه دنیا رایج است، حسین و فرزندش مهدی صاحب عصر علیهم السلام «وترین موتورین»­ خواهند بود. امام حسین علیه السلام در ضمن خطبه­ای بر اهل عراق دنیا را منزل فنا و زوال و تغییر کننده از حالی به حال دیگر معرفی می­فرمایند. و هر که مغرور به دنیا شود را فریفته و شقی خواندند. امام در این خطبه تکیه بر احتراز از گرفتار شدن به دنیا فرموده­اند. بعبارت دیگر ریشه­ای­ترین مشکل اهل عراق و مقابله کنندگان مقام ولایت حسینی را دنیاپرستی می­دانند و سعی کردند تا با نصیحت و اعلام حقیقت دنیا، آنها را هدایت فرمایند ولی چه حاصل. در انتهای این خطبه امام دعوت نمودند که مردم با انصاف به آنچه فرموده است فکر کنند تا بینا شوند و امام قول دادند که خوشبختشان گرداند. ولی حیف که مرده و جیفه خوری بدجوری در مذاق آنان شیرین شده بود.

امام حسین علیه السلام در سرزمین «زباله» پرده از نیرنگ کوفیان برداشت و فرمود (نهج-الشهاده ص137): «ای مردم من شما را به گرد خود جمع کردم، بدان جهت که مردم عراق با ما بود ولی خبر ناگواری از پسرعمویم «مسلم» به من رسیده است. هرکس می­تواند سوز شمشیرها و تلخی نیزه­ها را تحمل کند مرا همراهی کند وگرنه از ما دست شوید و باز گردد.» بنابراین آنانکه رفتند توان تحمل سوز شمشیر و تلخی نیزه­ها را نداشتند و ترس جان و فقدان روحیه شهادت طلبی عامل دیگر وتر الموتور شدن حضرت شد.

همچنین امام حسین علیه السلام در ضمن خطبه کوتاهی که در ستایش اصحاب خود است آنها را باوفاترین و نیکوترین اصحاب معرفی فرموده است (نهج-الشهاده ص166). بنابراین وفای به حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام عامل ممانعت کننده از وترالموتر شدن حضرت است. اینکه انسان بودن در ظل عنایت حضرت را زندگی و خروج از گستره ولایت آن مولی را هلاکت بداند، و بگوید (نهج-الشهاده ص172-171): «هرگز از تو جدا نخواهیم شد. هرچه بر شما آید بر ما نیز بیاید. هرچه شما را اندوهناک سازد ما را نیز غمگین کند و هر مصیبتی که بر شما وارد شود، بر ما نیز وارد آید. ما زمانی خود را نزدیکترین حالتمان به خدا می­دانیم که با تو باشیم» دلیل وفا به حضرت است.

در همین خطبه امام می­فرماید اگرچه صبر بر ناملایمات از مکارم ویژه من و نیاکان من است ولی شما نیز می­توانید شطری از این کرامت الله بهره­مند شوید. بنابراین اگر انسان با عنایت ربوبی خود را به وادی صبر رساند، صبری که دائر مدار آن اراده ولی الله باشد، دیگر حضرت ولی الله الاعظم وترالموتور نخواهد بود. امام علیه السلام در ادامه فرمودند: تلخی و شیرینی دنیا خوابی بیش نیست (و اعلموا أنَّ الدنیا حُلوها و مرّها حُلمٌ). اگر انسان دنیا را در این حد قبول داشت، صبر بر تلخیهای یک خواب کوتاه چندان مشکل نخواهد بود پس صبر بر ناکامیهای آن ممکن است و در کشاکش دنیا دستپاچه و مضطر نمی­شود تا امامش وترالموتور شود.

خدایا به تو پناه می­بریم از حب الدنیا، از بی­صبری، از بی­وفایی و خواهانیم که حقیقت دنیا را به ما عرضه فرمایی تا در طل این معرفت، وفادار به ولایت حضرات معصومین علیهم السلام الله ابدا و ارواحنا لهم الفداء باشیم.


 

نظرات 11 + ارسال نظر
الف.میم چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 03:28 ب.ظ http://atayekasir.persianblog.ir

به نام خدا
سلام
یک مرور کلی کردم دیدم متنی که نوشتین جالبه. متاسفانه به دلیل سردرد نتونستم کامل بخونم که ان شاء الله سر فرصت این کار رو انجام خواهم داد.
در مورد شحات، ایشون یک سالی می شد که مشکل کبد داشتن... در هر صورت درگذشت ایشون خیلی برامون سخت بود.

aydin شنبه 29 دی 1386 ساعت 04:56 ق.ظ http://www.bitter.persianblog.ir

:D

بی قرار حضور شنبه 29 دی 1386 ساعت 10:05 ب.ظ http://avay.blogfa.com/

باز این چه شورش است، که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و، چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است، کز زمین
بى نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره، باز دمید از کجا، کزو
کار جهان و، وضع جهان، جمله درهم است

گویا طلوع میکند از مغرب، آفتاب
کآشوب، در تمامى ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست
این رستخیز عام، که نامش مُحرم است

در بارگاه قدس، که جاى ملال نیست
سرهاى قدسیان، همه بر زانوى غم است

جن و ملک، بر آدمیان، نوحه مى‏کنند
گویا، عزاى اشرف اولاد آدم است

نیک یاور علی آقا
سلام
مطلب بسیار جالب بود مخصوصا سرگذشت عمر سعد
خدا خیرتون بده
خدایا به حق دست های قلم شده ی عباس(ع) همه ظالمان جهان را خوار و ذلیل کن
خدایا ظهور حجتت را معجل کن تا انتقام خون جدش ابا عبدالله الحسین و یاران با وفایش را بگیرد

احمدرضا چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.haseleogt.blogfa.com

سلام.
عظم الله اجورکم.
----------------------
وقتی خوندم تاسف خوردم که چرا اینقدر دیر دیدم این مطلب رو. راستش معنی «وتر الموتور» از سوالات چندین ساله ای بود که توی ذهن داشتم. هر چند دنبال یافتن معنیش نرفته بودم ولی سوال رو هم رها نکرده بودم! شاید دنبال یکی بودم که توضیح بده من بشنوم. قسمت اینجا بوده. حقاً جامع بود و یر ینه دوشدی!
عجب پیوندی بین عاشورا و ظهور حضرت ولیعصر (عج) یافت میشه توی این تعبیر.
----------------------------
....
حرفهایی توی دل هست... نمی دونم چرا نمیشه گفت. خواستم بنویسم...
-------------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

اکبر پنج‌شنبه 4 بهمن 1386 ساعت 11:41 ق.ظ http://ostad-samadi.blogfa.com

با سلام پست خوب و به موقعی بود

با مطلبی راجع به زناشوئی بروزم که اکثراَ مبتلا به این مسئله هستند خوشحال میشم سری بزنی و نظر بدی

یا علی

بازنده ترین پنج‌شنبه 4 بهمن 1386 ساعت 07:14 ب.ظ http://www.navader.blogfa.com

سلام علیکم
براستی که حسینی شدن چه نعمت بزرگی است که پروردگار بر همه’ ما ارزانی داشته است!!!. اگر چشم بصیرتی باشد،خیلیها از گناهان پاک شده اند .هنوز که خبری نیست.تصور کنید وقتی از دنیا رفتید در اوج نیاز و تنهائیتون امام حسین(ع) در کنارتون حاضر و به مامورین سفارشتون رو بکنه!!!.شما بهتر از من میدونید اینا حقیقتند و حتمی.
من همیشه بر این باور بودم که اگر امروزیها در کربلا بودند چه انصار بزرگی برای امام بودند،اصلا واقعه’ کربلا پیش نمیامد!!!.همیشه بوجودتون افتخار میکنم.
دوست محترم،طاعات و عباداتتون قبول!،انشاالله کاملا امام حسینی شدید.تمام ایام بر شما خوش و با صفا باد.عاقبتتون بخیر و لحظاتتون پر از معنویت و ایمان باد.بازم ارادت تکمیله!!!...
شب جمعه درهای رحمت و توبه بروی ما بازند و گاه دعا و استغفار!.روح همه’ گذشتگان و تمام امام حسینیها رو با دعا و صلوات یاد کنید.دعامون کنید.یا حق

پله پنج‌شنبه 4 بهمن 1386 ساعت 08:20 ب.ظ http://pelle.mihanblog.com

دو سه قسمتش را خواندم بقیه را میگذارم برای شب... ممنون از عنایتتون... از این مطالب هر چی باشد خدا بدهد برکت

[ بدون نام ] جمعه 5 بهمن 1386 ساعت 10:42 ق.ظ

بسم الله ... گویا امام دوبار ابن سعد را موعظه کرده اند . حتما خوانده اید که دربرابر حرف عمر سعد که ملک ری را بهانه کرده امام چه فرموده اند ؟ کار به این راحتی ها نبوده .امام همه بهانه ها را از جلوی ژای این ملعون برداشته بود ... لعن الله امه قتلتک .... یا حسین !

احمدرضا جمعه 5 بهمن 1386 ساعت 03:58 ب.ظ http://www.haseleogt.blogfa.com

سلام.
آقا دعوت دارید! یه سر به ویرانه ما بزنید کارت دعوتتون رو بگیرید!

حضور حاضر دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 03:27 ب.ظ http://hozoorehazer.blogfa.com

سلام علیکم
متن بسیار مفیدی بود خیلی استفاده کردم .خدا خیرتان دهد.
سپاسگزارم

علی سه‌شنبه 10 تیر 1393 ساعت 08:16 ب.ظ http://yasooobodin.blogfa.com

نونو قلم نبی است وما یسترون حسین
تاج فلک علی است و به عالم ستون حسین ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد