شنیدهام زمانی اختلاف نظری وجود داشت بین علمای یونان. برخی علما سخت طرفدار حقیقت داشتن و اصالت وجود بودند ولی بعض دیگر تأکید جدی داشتند که وجود اصالت حقیقتی ندارد و این تصورات ماست که آنرا حقیقت میدانیم. گروه اول خود را فیلسوف نامید (= دوستدار علم) تا تواضعی نسبت به مقام علم نشان دهند. گروه دوم خود را سوفسطایی نامید که نشان دهد اهل علم است و علم چیزی نیست جز توجیه آنچه هست. بعبارت دیگر آنان معتقد به اصالت توجیه شدند.
اگرچه سالها از شروع این ماجرا میگذرد ولی هنوز هم در ساحت علوم نظری کم نیستند عالمان غربی که مشکوک به اصالت وجود و حقیقت هستند. حقیقت را چیزی جز عادت ذهنی برای تحقق آن نمیدانند. یعنی چون معمولاً فلان چیز را در فلان حالت دیدهایم/ میدانیم فکر میکنیم آن حالت در آن چیز از اصالت و تحقق برخوردار است. اما از سوی دیگر شرقیان اغلب نظریه اصالت وجود را اصل اصیل فلسفه خود قرار دادند و بر این مبنا داد سخن دادهاند.
پیشنهاد میکنم موقعیت جغرافیایی و آموزههایی که با عادت به آنها خود را معتقد به برخی مسائل میدانیم را کنار بگذاریم تا معلوم شود مسئله زیر با عنایت به چه فاکتورهایی حل خواهیم کرد.
میخواهیم در مورد یک تقلب دانشجویی اظهار نظر کنیم. کدامیک از عوامل زیر را مد نظر قرار میدهید:
آیا ممکن است به احتمال قوی رأی شما غلط از آب درآید و عدالت اجرا نشود؟
آیا میتوان خارج از جلسه بررسی با لطایف الحیل ذهن اعضای شورا را آماده کرد تا رفع اتهام شود یا حداقل حکم سبکی برای جرم صادر شود؟
بنابراین علی رغم ادعای اصالت وجود، مشی عملیمان سوفسطایی اصیل است هرچند ادعاها و آرمانهای ضد سوفسطایی داشته باشیم.
یا حق
سلام.
مچ کسی رو گرفتین؟! :دی
شرایط مسابقه رو گذاشتیم رو وبلاگ