اندر عوالم خودی...

نکات قرآنی و روایی

اندر عوالم خودی...

نکات قرآنی و روایی

یا رب محمد

سپاس خداوندی را که بر ما منت نهاد و ما را در زمانی به دنیا آورد که عهد محمد و آل اوست.

و محمد را خاتم رحمت رحیمیه خویش قرار داد و ما را شاهد ولایت محمد و آل محمد قرار داد. دیدیم که چگونه فئه قلیله غلبت فئه کثیره بإذن الله. باقی این نکته بماند تا در دولت مهدی محمد جلوه تام آن را همه گواه باشند.

خدایا بر محمد صلوات فرست که اولی به صلوات بر و آلش هستی.

بر محمد که امین و محرم خزینه وحی توست.

نجیب­ترین و برگزیده بندگانت.

امام رحمت و کلید برکت.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

صلوات بر محمد که نفس نفیس خویش را وقف نصب امر الله قرار داد و بدن نازنینش پذیرای انواع مکاره و سختیها گردید. او که موقعیت اجتماعی و ارحام و هر آنچه دیگران آرزوی داشتنش را می­کشند، در پای درخت پرثمر طوبی اسلام ذبح کرد. او که در خیل اقوام و اقراباء غریب و تنها بود.

صلوات بر محمد که برای دعوت بندگان گردگرفته دنیا نفس خویش را به زحمت انداخت و دید آنچه دید. او هماره مشغول نصیحت اهل الله بود. به دیاری غریب کوچ نمود و از همه یادگاریها و هر آنچه أنسی با آن داشت، دور شد تا دین خدا را در دیاری که او می­خواهد، عزت بخشد.

 

حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: کسی که قدرت ندارد بر عملی که با آن گناهانش را از بین ببرد یا جبران کند، پس زیاد صلوات بر محمد و آل محمد هدیه کند. بدرستیکه صلوات تمام گناهان را از بین می­برد (فانها یهدم الذنوب هدما). (حدیث 4 از مجلس هفدهم امالی شیخ صدوق رحمه الله)

نامه

نامه­ای از بنده فقیر به حضرت پروردگار

کلام را با یاد و نام تو آغاز می­کنم و با صلوات بر محمد و آل او علیهم السلام و رحمه الله و برکاته. که شروعی بهتر از این نمی­شناسم. شاید مهمترین حرف این بنده کمترین فقط همین باشد: اللهم صل علی محمد و آل محمد. و ای کاش وجودی داشتم محو در حضرت ایشان. وجودی سراسر صلوات، سراسر درود و احترام به آستان حضرت محمدی. ولی آیا از این خاکدان مخروبه می­توان چنان صلواتی را نثار کرد که تا سایه­سار عزت حسینی، تا ایثار فاطمی، تا عبودیت علوی و تا اوج خلق محمدی پربکشد، به تقابل نشیند و پابوس مقدمشان کرد.

خدایا نجاتم بده. اگر من چنین گرفتار و پیچیده در کوره راه خودی تمام عمر به سر برم و یک آن نتوانم صلواتی که تو می­پسندی تقدیم شموس طالعه نکنم، به چه می­ارزم؟

الهی مرا چه قیمتی است وقتی که با خویشتنم وبی­یاد محمد و آل او زندگی می­کنم! و چقدر زندگی تنگ و مشقت­آور است که و من أعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا.

الهم صل علی محمد و آل محمد.

 

سالروز ازدواج دو گل بوستان نبوی مبارک

علی عین محمد بود در عین فؤاد اما

تعین بود کاینجا پرده بر عین دوبین آمد

ز نسلش ظاهر آمد نور مطلق قائم بالحق

از این مولوده مولودی چو نورالعالمین آمد

از آن تاری که چرخش رشت با دست عبودیت

میان حق و جبریل امین حبل المتین آمد

علی مرآت یزدان بود ذاتش بی قرین آری

خدای بی قرین مرآت ذاتش بی قرین آمد

بتول آینه شده آیینه اوصاف یزدان را

چنان آیینه را، آیینه در عالم چنین آمد

چو  از رنگ تعین صاف شد اوصاف این دختر

ز بی رنگی رخش آینه سلطان دین آمد

نجویند اهل بینش استعانت جز به نور او

که در هر ورطه نورش مستعان مستعین آمد

شمع جمع/ فؤاد کرمانی/ ص ۱۵۵

جلوه گری

داشتم آیات کلام الله مجید را نظاره می­کردم که به کریمه جالبی رسیدم: فَلایَغرُرْکَ تَقَلُّبُهُم فِی البِلاد (غافر/ 4). (ترجمه فولادوند: پس آمد شدشان در شهرها - و اینکه فرصت و مهلتى دارند و به تجارت و تصرّف در کارها سرگرم‏اند- تو را نفریبد).

آیه خطاب به پیامبر اکرم (ص) است و می­فرماید که فقط کافران در پذیرش دین مجادله می­کنند و نباید جلوه دنیایی و ظاهر شکوهمند و بظاهر مرتب و اصولی، و جولان آنان در شهرهای مختلف تو را فریب دهد و فکر کنی که در آن سوی ایمان به خدا خبری هست.

خدایا ما شیفتگان تمدن(!)  را دریاب. چه کند دنیا طلب دنیا دوست غرق در مظاهر الوان صنم آلود؟

خدایا در آن لحظاتی که آرزوی تمدن از نوع غربی آن را داریم و دین خود را ابزار جادویی رسیدن به ته مانده میوه گندیده غرب کرده، با نهایت فروتنی شیعه بودن خویش را در پای بت بزرگ تجدد قربانی می­کنیم، چقدر بدبختیم. چقدر مورد استهزا و تعجب جمادات و نباتات عالمیم که با هزار برهان درست بودن عقاید خویش را اثبات می­کنیم و ناگهان به یک طنازی و جلوه فروشی دنیا همه را به باد فراموشی می­سپاریم.

یا غافر الذنب و قابل التوب عفو کن که سخت محتاج غفران توئیم.

۵۱ـ نعمت

در سوره مبارکه نحل می­خوانیم:

«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (53)، ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَریقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (54)، لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)»

ترجمه استاد مجتبوی: و هر نعمتی که شماراست از خداست، و چون گزندی به شما رسد ناله و زاری می­کنید///  چون آن گزند را از شما برداشت، آنگاه گروهی از شما به پروردگارشان شرک می­آورند/// تا بدانچه بدادیمشان ناسپاسی کنند، پس برخوردار شوید، زودا که بدانید.

سلام به روزی که بخارات خودی فرونشیند و دریافته­هایم را نعمت الهی بدانم. واقعاً مبداء نعمات را چه می­دانیم؟!

-        لطف آقای دکتر...، مرحمتی پدر و مادر، کار و شغل، استعداد و هوش شخصی، یا چی؟

خدایا روزی که نعمتمان می­دهی بندگی تو را نمی­کنیم، وای به روزی که چشمه نعمتها یه ریزه کمسو بشود. دیگه دادمون درمی­آید. هزار و یک دلیل داریم که اثبات کنیم: خدا باید... !

اینکه در آیه شریفه عبارت « فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» آمده بخوبی این نکته را توضیح می­دهد. علامه طباطبایی رحمه­الله در توضیح آن فرموده:

«کلمه" جؤار"- به ضمّ جیم- به معناى صداى حیوانات وحشى است، و جمله" فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ- به درگاه او نعره مى‏زنید" کنایه از دعا و تضرع و استغاثه است که به نعره حیوانات تشبیه شده است»

افراد مال­باخته و ... را دیده­اید، چه ضجه­ها و ناله­هایی دارند؟ حال بماند که واقعاً عکس العمل یک انسان بما هو انسان باید چه باشد ولی به هر حال: تَجْئَرُونَ!!!

در آیه 54 و 55 مطلب تکان دهنده­تر است. رفع نقمت را از او می­خواهیم ولی وقتی مقرری ما برقرار شد، این تنعم نتیجه­ای جز شرک ندارد. الله اکبر از مکاید نفس که انسان را معکوس می­کند. توحید در رفع بلا، شرک در جلب نعمت! و نهایتاً این شانه بالا انداختن و مشرک شدن برای آن است که فرد از مسئولیت نعمات فرار کند و بتواند آن را در مسیر ناسپاسی حضرت حق استفاده کند. خدایا به تو پناه می­برم از وسوسه نفس که کار را به جایی می­رساند که انسان طالب نعمت و بهره­مندی و تمتع است - با اقسام مربوطه تا شرک و ناسپاسی کند!

خدا نعمت به ما می­دهد (آتَیْناهُمْ) تا چه کنیم؟ ما که اصلاً قابلیت به حساب آوردن را نداشتیم و نداریم (لم یکن شیئاً مذکوراً) خدا ما را به حساب آورده است. کس حساب کرده و متنعم فرموده.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ

ربنا ظلمنا أنفسنا فإنک إن لم ترحمنا فلنکوننا من الظالمین. لک العتبی حتی ترضی.

یا امیرالمومنین علیه السلام

عصمة الله الکبری فاطمه زهراء سلام الله علیها فرمود:

« إنّ السعید، کلّ السّعید، حقّ السّعیدِ من أَحبَّ علیّاً فی حیاته و بعد موته»

ترجمه: براستی که سعادتمند، همه سعادتمندی و سعادتمند حقیقی کسی است که علیعلیه السلام را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.

حدیث 26 از فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیهاالسلام

دعایی عجیب

علیعلیه السلام فرمود: یکبار از پیامبر خدا خواستم تا از خدا برای من طلب مغفرت کند. فرمود: چنین خواهم کرد. سپس برخاست و نمازگزارد. آنگاه دستانش را به دعا گشود و من به دعای او گوش می­کردم. شنیدم که فرمود:

پروردگارا تو را به مقام قرب و منزلت علی سوگند می­دهم که علی را مشمول عفو و غفران خود سازی.

گفتم ای رسول خدا این چه دعایی است؟ فرمود: مگر کسی گرامی­تر از تو در پیشگاه الهی هست تا او را شفیع درگاهش نمایم.

خاطرات امیرالمؤمنینعلیه السلام به نقل از ج20 ص 316 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

نور ربوبی

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (28/ حدید)

  1. پس از ایمان به خدا، بعد اول تقوی و بعد ایمان به رسول
  2. نتیجه: دو بهره کافی از رحمت خدا + نور هدایت الهی (درنده حجابهای ظلمانی) + مغفرت ربوبی

التماس دعا

بخارات خودی

«میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد»

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا توفیق ده که در این روزهای پایانی ماه مبارک رمضان، و در این ایام متصل به لیالی متبرکه قدر، خود خودمان را دریابیم.

خدایا با این بخارات متراکم خودی که در چشم و گوش و قلب ما ریشه دوانده است و چنان حقایق را پوشانده که از منظر خود، چیزی جز خود دون و انعکاس و پژواک ندای اماره بالسوء نفس را نمی­شنویم، چگونه تهی بودن خود را دریابیم؟

خدایا اگر اشعه­ای از طلوع شمس مهدوی را در خود داشتیم، چقدر آسان بود، ازاله این بخارات و هواهای نفسانی.

خدایا اگر دلبری مهدوی را نصیب داشتیم، و در عین دست پاچگی خود را می­باختیم، چقدر آسان آسان با تو نجوا می­کردیم. حیف که دل بی­صاحب است و از فرط تنهایی، با هر ناکسی طرح مودت می­بندد و به شلوغترین نقاط زمین گام می­نهد، بلکه تنهایی و واماندگی خود را از یاد ببرد.

خدایا شعبده­های دنیا چشمانک را خیره کرده است و به خیالم آنها را جنبشی بس شگرف است، تو خود باعصای موسوی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف جادوهای دنیوی را ببلعان تا سودایی جز خدمت مهدی عجل الله در دل نباشد.

خدایا، صمدا، تنهایی و تهی بودنم را دریاب.

یا علی ع

هدیه به مناسبت ماه مبارک رمضان تقدیم به شیعیان مخلص امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

 

ای جوهر علم و جان عالم

و ای اسم تو روح جسم آدم

ای پشت فلک به حکم تعظیم

در پیش قدت به راستی خم

ای زنده ز لعل فیض بخشت

روح القدس و مسیح و مریم

ایجاد تو گر نبود کی بود

ز آدم اثر و نشان ز عالم

اسماء تواند آفرینش

ای خوانده خدات اسم اعظم

ای یاد خدا که یاد رویت

آزادی هر دلی است از غم

عالم همه در غمند و ما را

در قید غمت دلی ست خرّم

اعدای تو در سقر معذب

احباب تو در جنان منعّم

کز مهر تو شد بهشت موجود

وزقهر تو خلق شد جهنّم

اوصاف محیّر العقولت

چون نطق مرا نمود أبکم

توصیف تو را بجستم از دل

فرمود مرا ز سرّ ملهم

ر ذات خدا علی ست ممسوس

بر عالمیان خدای محسوس

فؤاد کرمانی (شمع جمع/ ص371)

حضرت رسول عالم پناه محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند: لاتسبّوا علیّاً. فإنه ممسوسٌ فی ذات الله (ترجمه: علی را دشنام ندهید. چرا که او فانی در ذات الله است)

                                                                                      ص103 از کتاب اسرار ملکوت

تأمل در مورد نکات حدیث و ربط آن به شعر یاد شده، بر عهده دوستان.

در لحظه لحظه این ماه عزیز و بویژه شبهای قدر التماس دعا.

یا حق

سلام شهر خدا

نقل مطلب از وبلاگ عطای کثیر:

 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
اى افرادى که ایمان آورده‏اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‏گونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.

سوره مبارکه بقرة؛ آیه ۱۸۳

 

عَن على بن موسى الرضا علیه السلام عَن آبائه علیه السلام عَن على امیرالمؤ منین علیه السلام  قال أنَّ رسول الله صلى الله علیه و آله خَطبنا ذات یومٍ فقال:
از حضرت امام رضا(علیه السلام) روایت شده است که آن حضرت از پدران بزرگوارش، از امیر مؤمنان(علیه السلام) نقل کرده که فرمود پیامبر أکرَمَ(صلى الله علیه وآله) روزى براى ما خطابه اى ایراد فرمودند و چنین گفتند:

أَیُّهَا النَّاس أنَّه قد أقبل إلَیکُم شَهراللهِ بِالبَرکةِ و الرَّحمةِ و المَغفرةِ
اى مردم: ماه خدا همراه با برکت و رحمت و آمرزش به سوى شما آمده است،

شَهرٌ هُوَ عَنداللهِ أفضَل  الشُّهورِ و أیَّامهُ أفضَلُ الأیام و لیالَیه أفضَل  اللّیالى و ساعاتهُ أفضَل السّاعاتِ هُوَ شهر دُعیتم فِیهِ إلى ضیافة الله و جعلتُم فِیهِ مِن أهلِ کرامةِ اللهِ
این ماه نزد خداوند بهترین ماه و روزهاى آن بهترین روزها، و شب هاى آن بهترین شب ها، و لحظه هاى آن بهترین لحظه هاست. این ماهى است که شما به میهمانى پروردگار دعوت شده، و از اهل کرامت خداوند قرار داده شده اید.

أنفاسُکم فِیهِ تَسبیحٌ و نومکم فِیهِ عبادةٌ و عَملکم فِیهِ مَقبولٌ و دُعاؤ کُم فِیهِ مُستجابٌ
نفس هاى شما در این ماه تسبیح، خوابتان عبادت، اعمالتان مورد قبول، و دعاى شما مستجاب است.

فَاسألوا اللهَ رَبّکم بِنیّاتٍ صادقةٍ و قلوبٍ طاهرةٍ أن یوّفقکُم لِصیامِهِ و تَلاوةِ کِتابهِ فَإنّ الشَّقى مَن حرمَ غُفرانَ اللهِ فِی هذا الشَّهرِ العظیمِ
از خداوند صادقانه و با دلى پاک بخواهید که شما را بر روزه دارى این ماه و تلاوت کتاب خدا موفق کند، زیرا بدبخت کسى است که از آمرزش پروردگار در این ماه محروم باشد.

وَاذکروا بِجوعِکم و عَطشِکم فِیهِ جوع یَوم القیامةِ وعطشِه و تصدّقوا على فقرائکم و مساکینکم و وقّروا کِبارکم و ارحموا صِغارکم و صِلوا أرحامکم
گرسنگى و تشنگى این ماه را یادآور تشنگى و گرسنگى روز رستاخیر قرار دهید. بر بیچارگان و درماندگان تصدق کنید، بزرگان را احترام کرده و بر کودکان رحم آورید و صله رحم کنید.

وَاحفظوا ألسنتکم و غُضّوا عمّا لایحلُّ النّظر إلَیه أبصارکم و عما لایحلُّ الاستماع إلَیه أسماعُکم عَلى أیتام النَّاسِ یُتحنّن على أیتامکم و توبوا إلى الله من ذنوبکم
عنان زبان خود را کشیده و چشم خود را از آنچه نگاه به آن حرام است پوشانده، و به آنچه شنیدن آن بر شما حرام است گوش نکنید. بر یتیمان مردم مهربانى کنید و به سوى پروردگار از گناهان خود توبه کنید.

وَارفَعوا إلَیه أیدیکم بالدُّعاء فِی أوقات صَلواتکم فإنّها أفضَل  السّاعات ینظراللهُ عزّوجلّ فِیهِا بالرحمةِ إلى عبادهِ یجیبهم إذَا ناجوهُ و یلبیهم إذَا نادوهُ و یعطیهم إذَا سَألوهُ و یستجیب لهم إذَا دعوهُ
در هنگام نمازها دست دعا به سوى آستان او بلند کنید، زیرا هنگام نماز بهترین لحظه ها است که خداوند بزرگ با مهربانى به بندگان خود نظر مى افکند، در این وقت است که اگر با او نجوا کنند، جواب مى دهد، اگر او را بخوانند پاسخ مى گوید، و اگر دعا کنند اجابت مى کند.

أَیُّهَا النَّاس إنّ أنفسکم مرهونة بأعمالکم ففکوها باستغفارکم و ظهورکم ثقیلة من اوزارکم فخففوا عَنها بطول سجودکم
اى مردم! جان هاى شما در گروى اعمال شماست، پس با طلب آمرزش از خداوند آن را آزاد کنید، بارش سنگین است، با سجده طولانى آن را سبک کنید،

وَاعلموا أنَّ الله عزوجل أقسم بعزّته أن لا یعذّب المصلین والساجدین وأن لا یروّعهم بالنَّار یوم یقوم النَّاسُ لربّ العالمین
و بدانید که خداوند متعال به بزرگى خود قسم خورده که نمازگزاران و سجده کنندگان را عذاب نکند، و روز قیامت آنان را با آتش نترساند.

أَیُّهَا النَّاس من فطّر منکم صائمًا مؤ منًا فِی هذا الشهر کان له بذلک عندالله عتق نسمة و مغفرة لما مضى من ذنوبه،  قیل یا رسول الله افلیس کلنا یقدر على ذلک فقال صلى الله علیه و آله اتقوا النار و لو بشق تمرة اتقوا النار و لو بشربة من ماء
اى مردم! هر کس از شما در این ماه مؤمن روزه دارى را افطارى بدهد، نزد خدا براى او ثواب آزاد کردن یک بنده و آمرزش گناهان گذشته اوست. شخصى گفت: اى پیامبر خدا! همه ما قدرت بر افطار دادن نداریم، فرمود: هر چه مى توانید اگر چه به نصف خرما و یک جرعه آب باشد.

أَیُّهَا النَّاس من حسن منکم فِی هذا الشهر خُلقه کان له بذلک جوازًا على الصّراط یوم تزل فِیهِ الأقدام و من خفّف فِی هذا الشهر عما ملکت یمینهِ خفَّفَ الله علیهِ حسابهِ
اى مردم! هر که در این ماه خوش خلق باشد جواز عبور از صراط به او داده مى شود در روزى که پاها بر آن مى لغزد و هر که سبک گرداند در این ماه خدمت غلام و کنیز خود را خدا در قیامت حساب او را آسان گرداند

و من کفّ فِیهِ شرّهُ کفَّ الله عَنه غضبه یوم یلقاه و من أکرَمَ فِیهِ یتیما أکرَمَه الله یَوم یلقاهُ
و هر که در این ماه شرّ خود را از مردم باز دارد حق تعالى غضب خود را در قیامت از او باز دارد و هر که در این ماه یتیم بى پدرى را گرامى دارد خدا او را در قیامت گرامى دارد.

ومَن وَصل فِیهِ رحمَه وَصلَه الله برحمَته یَوم یلقَاه و مَن قطعَ فِیهِ رحمَه قَطع الله عَنه رحمته یوم یلقَاه و من تَطوعَ فِیهِ بصلاة کتَب الله لَه براءة منَ النَّارِ
و هر که در این ماه صله و احسان کند با خویشان خود خدا وَصل کند او را به رحمت خود در قیامت و هر که در این ماه قطع احسان خود از خویشان خود بکند خدا در قیامت قطع رحمت خود از او بکند و هر که نماز سنتى در این ماه بکند خدا براى او برات بیزارى از آتش جهنم بنویسد،

و من أدَّى فِیهِ فَرضًا کَأنّ له ثَواب مَن أدَّى سبعین فریضة فیما سِواه من الشُّهورِ و مَن أکثر فِیهِ مِن الصلاة على ثقل الله میزانهِ یوم تخف المَوازین و مَن تَلا فِیهِ ایةٌ من القُرآن کان له مثلَ أجرَ من خَتم القرآنَ فِی غَیره من الشُّهورِ
هر که در این ماه نماز واجبى را ادا کند خدا عطا کند به او ثواب هفتاد نماز واجب که در ماههاى دیگر کرده شود و هر که در این ماه بسیار بر من صلوات فرستد خدا سنگین گرداند ترازوى عمل او را در روزى که ترازوهاى اعمال سبک باشد و کسى که یک آیه از قرآن در این ماه بخواند ثواب کسى دارد که در ماههاى دیگر ختم قرآن کرده باشد.

أَیُّهَا النّاس إنّ أبواب الجَنان فِی هذا الشَّهرِ مُفتّحة فَاسألُوا ربَّکم ان لایَغلُقها عَنکم و أبواب النیران مغلقة فَاسألُوا ربکم ان لا یُفتّحهَا عَلیکم و الشَّیاطینَ مغلولةً فَاسألُوا ربکم ان لایُسلّطُها عَلیکم
اى مردم! بدرستى که درهاى بهشت در این ماه گشاده است پس سؤ ال کنید از پروردگار خود که بروى شما نه بندد، و درهاى جهنم بسته است از او بخواهید که به روى شما باز نکند، شیاطین در این ماه در غل و زنجیرند، از خداوند بخواهید که آنان را بر شما مسلط نکند.

قال أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) فقمت فقلت : یا رسول الله ما أفضل الأعمالِ فی هذَا الشَّهر؟ فقال : یا أبا الحسنِ أفضلُ الأعمالِ فی هذا الشَّهر الوَرعُ عن محارمِ اللهِ.
حضرت علی علیه السلام فرمود پس من ایستادم و پرسیدم ای پیامبر خدا بهترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمود: ای ابالحسن! بهترین اعمال در این ماه پرهیز از گناهان است.

نماز چرتکی

تهذیب‏الأحکام )ج2 ص 121):  227. وَ عَنْهُ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ حُرِمْتُ الصَّلَاةَ بِاللَّیْلِ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ

مردی نزد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیرمؤمنین همانا من از نماز شب محروم شده­ام. حضرت به او فرموده است: تو مردی (کسی) هستی که گناهانت تو را در بند نموده است.

تهذیب‏الأحکام )ج2 ص 121):  228. وَ عَنْهُ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیِّ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ لَیَقُومُ فِی اللَّیْلِ فَیَمِیلُ بِهِ النُّعَاسُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ قَدْ وَقَعَ ذَقَنُهُ عَلَى صَدْرِهِ فَیَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَى أَبْوَابَ السَّمَاءِ فَتَنْفَتِحُ ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی مَا یُصِیبُهُ فِی التَّقَرُّبِ إِلَیَّ بِمَا لَمْ أَفْتَرِضْ عَلَیْهِ رَاجِیاً مِنِّی لِثَلَاثِ خِصَالٍ ذَنْباً أَغْفِرُهُ لَهُ أَوْ تَوْبَةً أُجَدِّدُهَا لَهُ أَوْ رِزْقاً أَزِیدُهُ فِیهِ اشْهَدُوا مَلَائِکَتِی أَنِّی قَدْ جَمَعْتُهُنَّ لَهُ

در این روایت، امام معصومی که کلام از او صادر شده به اسم ذکر نشده است ولی چون پس از روایت قبلی آمده است و مرجع آن روایت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است، شاید در این مورد نیز، کلام مربوطه به مولایمان امیرالمؤمنین باشد:

همانا بنده شب برمی­خیزد و از راست و چپ چرتش می­گیرد و چانه­اش را روی سینه­اش می­گذارد. پس به امر الله تعالی دربهای آسمان گشوده می­شوند. سپس به ملائکه می­فرماید: بنده­ام را بنگرید که در تقرب و نزدیکی جستن به من، چه به او می­رسد. بخاطر چیزی که بر او واجب نکرده­ام. برای اینکه سه خصلت را از من آرزومند است: گناهی که بر او ببخشم، توبه که برایش تجدید نمایم و یا رزقی که زیاد کنم آنرا. ای ملائکه من گواه باشید که هر سه را برای او جمع کردم.

 

پس آقا نماز شب چرتکی هم صاحب دارد. رزقنا الله و إیاکم. إن شاء الله تبارک و تعالی.

صنایع دستی

در کتاب بحارالأنوار (ج 53 صفحات 178-177) متن توقیع یا نامه­ای از حضرت حجت بقیه الله فی العالم (علیه السلام) آمده است که نظیر آن در کتب زیر نیز وجود دارد: الاحتجاج (ج 2 ص 467)، الصراط المستقیم (ج2 ص 235)، الغیبه الطوسی (ص285) و منتخب‏الأنوارالمضیئه (ص118). این نامه در پاسخ به مشاجره «ابن ابی غانِم قزوینی» با «ابی عمر العامری» نوشته شده است. ابی غانم معتقد بوده که پس از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، جانشینی برای ایشان وجود ندارد. بنابراین نامه­ای به ناحیه مقدسه نوشته­ و جواب دریافت داشته­اند که:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ عَافَانَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ وَهَبَ لَنَا وَ لَکُمْ رُوحَ الْیَقِینِ وَ أَجَارَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنْ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ إِنَّهُ أُنْهِیَ إِلَیَّ ارْتِیَابُ جَمَاعَةٍ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَا دَخَلَهُمْ مِنَ الشَّکِّ وَ الْحَیْرَةِ فِی وُلَاةِ أَمْرِهِمْ فَغَمَّنَا ذَلِکَ لَکُمْ لَا لَنَا وَ سَأَوْنَا فِیکُمْ لَا فِینَا لِأَنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَلَا فَاقَةَ بِنَا إِلَى غَیْرِهِ وَ الْحَقُّ مَعَنَا فَلَنْ یُوحِشَنَا مَنْ قَعَدَ عَنَّا وَ نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدَ صَنَائِعِنَا ...

 

ترجمه: الله تعالی ما و شما را از فتنه­ها عافیت دهد و به ما و شما روح یقین عطا فرماید و از بدفرجامی پناه دهد. شک نمودن گروهی از شما در مورد دین به ما رسید. و آنچه درباره والیان امر خود به شک و حیرت افتاده­اند. پس این مطلب ما را برای شما مغموم کرد... (اینجاشو بلد نیستم) برای اینکه خدا با ماست. پس نیازی به غیر او نداریم. و حق با ماست و ترسی از مخالفان خود نداریم. و ما صنایع پروردگارمان هستیم و خلق بعد ما، صنایع ما هستند.

 

 

البته حدیث نسبتاً طولانی است ولی عرض بنده در مورد همین جمله اخیر است. نکات مورد استفاده:

 

1. حضرت خلقت خود را بی­واسطه به الله تعالی نسبت داده­اند ولی در خقلت سایرین، خود را واسطه خلقت و ایجاد معرفی فرموده­اند.

 

2. اسناد خلقت سایرین به حضرات معصومین علیهم السلام دالّ بر ارتباط علّی طولی است. و لذا نوعی ارتباط علت و معلولی بین ما و ایشان وجود دارد.

 

3. صنع در قرآن کریم در چند مورد استعمال شده است:

الف. اعمال؛ نظیر: «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (طه/ 104)»، «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ (نور/ 30)»

 

ب. صنعت و ساختن و هر چیز دست­ساز؛ نظیر : «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی‏ فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (هود/ 37)»، «وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ (هود/ 38)»، «وَ أَلْقِ ما فی‏ یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى‏ (69)»

اگر مجموع معانی فوق را در نظر بگیریم، طبق حدیث فوق، ما دست­ساز و ساخته و صنعت حضرات معصومین علیهم السلام هستیم. یعنی با قبض و بسط ارزاقمان توسط آنان و با تقلیب و انقلاب قلوب ما را راه می­برند. متوجه برخی چیزها می­سازند و مانع از توجه به برخی چیزها می­شوند تا تربیتمان کنند. اگر خود را در اختیار ایشان قرار دادیم که معنی ولایت تحقق می­یابد و ما را آنگونه که مورد رضایت حضرت حق است می­سازند و اگر حجب خودی اجازه ولایت مداری محبانه را به ما نداد، در سایه کفر و عناد به مقام تسلیم به آنها، باز به نحو دیگری ساخته می­شویم (مثلاً وقود جهنم!).

            ج. احسان کردن؛ نظیر: «أَنِ اقْذِ فیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِ فیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لی‏ وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَیْنی‏ (طه/ 39)«، «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏ (طه/41)».

علامه طباطبائی رحمه الله در تفسیر المیزان، ذیل آیه 41 فوق می­فرمایند: «کلمه اصطناع افتعال از صنع و به معناى احسان است... وقتى گفته مى‏شود: صنع فلاناً (فلانى را صنع کرد) معنایش این است که به او احسان نمود، و چون گفته شود" اصطنع فلانا" معنایش این مى‏شود که احسان خود را در باره فلانى تحقق داد و تثبیت کرد و از قفال نقل شده که گفته: وقتى گفته مى‏شود" فلانى فلان را اصطناع کرد" معنایش این است که آن قدر به وى احسان کرد که وى را به او نسبت مى‏دهند، و مى‏گویند: این صنیع فلانى است و این نمک‏پرورده او است».

 

طبق این معنی بویژه «لتصنع علی عینی»، معنی حدیث احتمالاً چنین است که ما از احسان خاص الهی بهره­مند و نمک پرورده و پرورش یافته به دست اوئیم. ولی سایر مردم نمک­پرورد ما هستند. در مقابل چشم ما و با عنایت ما و تحت نظارت ما پرورش می­یابند.

حول الهی

این یادداشت عیناْ اختصاص به مطلب ناب حضرت علامه داره. بخونید و لذت معنوی ببرید. یاحق

أَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحُْیِیکُمْ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یحَُولُ بَینْ‏َ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تحُْشَرُونَ (انفال‏/24)

ترجمه تفسیر المیزان (ج‏9 صفحات‏62- 57):

- معناى" قلب" در قرآن کریم و توضیح در باره جمله «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»:

" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ" «حیلوله» به معناى حائل شدن در وسط دو چیز است، و «قلب» عضوى است معروف، و لیکن بیشتر در قرآن کریم استعمال مى‏شود در آن چیزى که آدمى بوسیله آن درک مى‏کند، و بوسیله آن احکام عواطف باطنیش را ظاهر و آشکار مى‏سازد مثلا حب و بغض، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونى و امثال آن را از خود بروز مى‏دهد، پس قلب آن چیزى است که حکم مى‏کند و دوست مى‏دارد و دشمن مى‏دارد و مى‏ترسد و امیدوار مى‏شود و آرزو مى‏کند و خوشحال مى‏شود و اندوهناک مى‏گردد، وقتى معناى قلب این باشد پس در حقیقت قلب همان جان آدمى است که با قوا و عواطف باطنیه‏اى که مجهز است به کارهاى حیاتى خود مى‏پردازد.

و انسان مانند سایر مخلوقات که هر یک جزئى از عالم خلقت را تشکیل مى‏دهند مرکب از اجزاى مختلف و مجهز به قوا و ابزارى است که تابع وجود او است، و او آنها را مالک است، و در مقاصد وجود خود از همه آنها کار مى‏کشد، و این اجزاء و قوا و ادوات همه با او مربوط و او حاکم بر همه آنها است، و آن اجزاء را با همه کثرتى که دارند و آن قوا و ادوات را با همه تعددى که دارا هستند یکى مى‏کند، البته یک واحد تامى که در عین وحدتش هم کار مى‏کند، و هم ترک مى‏کند، هم حرکت مى‏کند و هم از حرکت مى‏ایستد.

چیزى که هست از آنجایى که خداى سبحان آفریننده این انسان و پدید آورنده یک- یک اجزاء وجود و ابعاض قوا و ادوات او است، لذا خود او به یک یک اجزاء وجود وى و توابع اجزایش محیط است، و بطور حقیقت همه آنها را مالک است، و در آنها بهر صورت که بخواهد تصرف مى‏کند، و از ملک خود و تصرفاتش هر مقدار که بخواهد به خود انسان واگذار مى‏نماید، و به او تملیک مى‏کند، پس خداى تعالى میان انسان و جزء جزء وجودش و تمامى توابعش حائل است، بین او و قلبش، بین او و گوشش، بین او و چشمش، بین او و بدنش و بین او و جانش، و در آنها هم بنحو ایجاد تصرف مى‏کند، و هم بنحو مالک قرار دادن انسان، که هر مقدار از آن را بهر نحوى که بخواهد به سود انسان تملیک مى‏کند، و هر مقدار را که نخواهد نمى‏کند.

نظیر انسان در این مطلب سایر موجودات است، چون هیچ موجودى نیست مگر اینکه ذاتى دارد، و نیز توابع ذاتى، یعنى قوا و آثار و افعالى دارد، چیزى که هست مالک حقیقى ذات آن و توابع ذاتش خدا است، خدا است که آن ذات و آن توابع ذات را به آن موجود تملیک کرده، پس او میان آن موجود و میان ذاتش حائل است، میان آن موجود و توابع ذاتش و قوا و آثار و افعالش حایل است.

پس خداى سبحان حایل میان آدمى و میان قلب او است، و انسان هر چه را که دارد و بهر چیزى که بنحوى از انحاء اتصال و ارتباط دارد، خداوند به آن چیز نزدیکتر و مربوطتر است، هم چنان که فرموده:" وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ" (و ما از رگ دل او به او نزدیک‏تریم. سوره ق آیه 16).

 [از آنجا که خدا مالک حقیقى تمام موجودات است و انسان به تملیک او مالک مى‏شود، پس خداوند میان انسان و متعلقات او حائل و رابط است‏]

آیه مورد بحث هم که مى‏فرماید:" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ" به همین حقیقت اشاره مى‏کند، پس خداى تعالى از آنجایى که مالک حقیقى تمامى موجودات و از آن جمله انسان است، و خود او کسى حقیقى نیست پس او از خود انسان به انسان و قوایى که انسان مالک است نزدیک‏تر است، چون هر چه را که انسان دارد خداى تعالى به او تملیک کرده، پس او میان وى و میان ما یملکش حائل و رابط است- دقت فرمائید-.

به همین جهت در آیه مورد بحث جمله بالا را با جمله" وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ" ختم کرده، چون" حشر" و" بعث" نشئه‏اى است که در آن نشئه براى هر کسى آشکار مى‏شود که مالک حقیقى خدا است و حقیقت ملک تنها از آن او است و بس، و شریکى براى او نیست، و در آن نشئه ملک‏هاى صورى و سلطنت‏هاى پوچ ظاهرى باطل مى‏شود، و تنها ملک او باقى مى‏ماند، هم چنان که فرموده:" لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ"  (امروز ملک براى کیست؟ براى خداى واحد قهار. سوره مؤمن آیه 16) و نیز فرموده:" یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ"  (روزى که هیچ کس به نفع کسى مالک چیزى نیست و در آن روز امر تنها براى خدا است. سوره انفطار آیه 19).

پس گویا آیه مورد بحث مى‏خواهد بفرماید: بدانید که خدا مالک حقیقى شما و دلهاى شما است، و او از هر چیز به شما نزدیک‏تر است، و شما به زودى به سویش باز مى‏گردید، و برایتان معلوم مى‏شود که چگونه مالک حقیقى شما است و چطور بر شما مسلط است، و هیچ چیز شما را از او بى نیاز نمى‏کند.

و اما وجه اتصال کلام یعنى ارتباط جمله" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ..."، با جمله" اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ"- بیان آن این است که حائل بودن خداوند میان آدمى و قلب او تمامى عذرها را در نپذیرفتن دعوت او و رسولش را از اعتبار مى‏اندازد، چون دعوت او دعوت به چیزى است که آدمى را زنده مى‏کند و آن توحید است که حقیقت و لب دعوت اوست، و از آنجایى که خدا از هر چیزى به انسان نزدیک‏تر است حتى از قلب او و از آنجایى که قلب اولین چیزى است که انسان آن را به و جدان خود درک نموده و مى‏شناسد پس انسان خداى تعالى را از قلب خود که بوسیله ادراک و سبب اصلى علم و معرفت او است بهتر و زودتر مى‏شناسد.

پس انسان قبل از اینکه قلب خود را و هر چیزى را که با قلب مى‏شناسد بشناسد خداى تعالى را معبودى یکتا و بى شریک مى‏شناسد، پس او اگر در باره چیزى شک کند بارى در باره معبود واحدش که پروردگار هر چیز است شک ننموده و در تشخیص مصداق حقیقى این کلمه گمراه نمى‏شود.

 [براى ترک اجابت دعوت پیامبر (ص) هیچ عذرى مقبول نیست‏]

و با این حال اگر داعى حق (رسول خدا) او را به سوى کلمه حق و دین توحید که مایه حیات او است دعوت کند باید بى درنگ دعوت او را اجابت نماید، و در ترک اجابت آن هیچ عذرى ندارد، و نمى‏تواند بگوید: من حقانیت دعوت را نمى‏دانستم، و یا امر بر من مشتبه شد، و من در تردید افتادم، و یا در اقبال به سوى حق صریح گیج شدم، چون حق صریح همان خداى سبحان است که هیچ پرده‏اى میان او و بنده‏اش نیست، چون هر پرده و حجابى که فرض شود خداى سبحان از آن پرده به انسان نزدیک‏تر است، و هر وسوسه و حجابى که فرض شود خداى سبحان از آن پرده به انسان نزدیک‏تر است، و هر وسوسه و شبهه‏اى که در دل خلجان کند باز خداى سبحان میان آن و قلب آدمى حائل است، پس انسان هیچ راهى به نفهمیدن و نشناختن خدا و شک در توحید او ندارد.

علاوه، وقتى خدا میان انسان و قلبش حایل باشد پس او از قلب انسان به انسان نزدیک‏تر خواهد بود، هم چنان که از خود انسان به قلبش نزدیک‏تر است چون هر حایلى نزدیک‏تر است به دو طرف خود از هر طرف به طرف دیگر، و وقتى خداى تعالى از خود انسان نزدیک‏تر باشد به قلب او قهرا او به آنچه که در قلب انسان است داناتر هم هست.

پس انسان ناگزیر است از اینکه وقتى داعى حق او را به حق- که مایه حیاتش مى‏باشد- دعوت مى‏کند به زبان و قلب خود بپذیرد نه اینکه نفاق ورزیده در دل چیزى را که با قبول زبانیش مخالف است پنهان بدارد، زیرا خداى تعالى از خود او به آنچه که در دلش نهان کرده عالم‏تر است، و به زودى او بسوى خدا محشور شده و نفاق درونیش را به رخش مى‏کشد، هم چنان که فرموده:" یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ‏ءٌ"  (روزى که ایشان آشکار مى‏شوند و از ایشان چیزى بر خدا پوشیده نیست. سوره مؤمن آیه 16) و نیز فرموده:" وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً" (و حدیثى را از خدا پنهان نمى‏دارند. سوره نساء آیه 42). از این هم که بگذریم وقتى خداى سبحان میان انسان و قلب او حایل باشد، و با در نظرگرفتن اینکه، او مالک حقیقى قلب نیز هست، پس قبل از اینکه انسان در قلبش تصرف کند او در قلب انسان بهر نحوى که مى‏خواهد تصرف نموده آنچه را که انسان از ایمان و یا شک، خوف و یا رجاء، اضطراب و یا اطمینان، و یا غیر آن هر چیز اختیارى و اضطرارى را به خود نسبت مى‏دهد همه به خداى تعالى نیز انتساب دارد، بلکه انتسابش به خدا بیشتر است چون این انتساب، انتساب تصرفى است، یعنى خداى تعالى نسبتى که با قلوب دارد این است که در آنها با توفیق و خذلان و انواع دیگر تربیت الهى خود تصرف نموده و بدون اینکه مانعى او را از کارش منع کند و یا مذمت و سرزنش کسى او را تهدید نماید در دلها به هر چه بخواهد حکم مى‏کند، هم چنان که فرموده:" وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ"  (خدا حکم مى‏کند و براى حکمش تعقیب کننده‏اى نیست. سوره رعد آیه 41) و نیز فرموده:" لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ" (او راست ملک و حمد سزاوار اوست و او بر هر چیزى توانا است. سوره تغابن آیه 1).

 [از آنجا که دلها مسخر خداوند است، غرور به خاطر تمایل قلب به صلاح و تقوا، و یاس و نومیدى از عدم اقبال قلب به خیرات و صالحات بى مورد است‏]

پس اینکه انسان به ایمان درونى و یا حسن نیت خود وثوق یافته و از تصمیمش بر کار نیک کردن و به صلاح و تقوا گرائیدن مغرور شود از کمال جهل او است، آرى، از نادانى انسان است که خود را در مالکیت قلب خود مستقل دانسته و براى خود در این باره قدرت مطلقه‏اى قائل شود، چون دلها همه مسخر خدا است و او است که بهر طرف بخواهد آن را با انگشتان خود (تعبیر به" انگشتان" اقتباسى است از روایتى که مى‏گوید: قلب میان دو انگشت از انگشتان خدا است که به هر سو بخواهد مى‏گرداند، و این تعبیر کنایه از کمال تسلط و احاطه است) مى‏گرداند، او است مالک حقیقى دلها و محیط به تمام معناى آن، هم چنان که فرموده:

" وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ"  (و واژگون سازیم دلها و دیدگان ایشان را مانند اینکه از اول ایمان نیاورده باشند. سوره انعام آیه 110).

پس جا دارد آدمى به جاى مغرور شدن همیشه از اینکه خداوند دلش را واژگونه کند در حذر و در ترس باشد چون خدا در هر لحظه مى‏تواند دل انسان را از سعادت به شقاوت و از استقامت به واژگونى و انحراف برگرداند، آرى در هیچ حالى نمى‏توان از مکر خدا ایمن شد: " فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ". و همچنین بر عکس، اگر دید که قلبش نسبت به کلمه حق اقبال نداشته و متمایل به سوى خیرات و اعمال صالح نیست مایوس نگردد، و براى اصلاح دل خود به پذیرفتن دعوت خدا و رسول مبادرت جسته و بدین وسیله دل مرده خود را زنده کند و در برابر حوادث با یاس و نومیدى از میدان هزیمت نکند، و بداند که همیشه خدا میان آدمى و  قلبش واسطه است، و مى‏تواند قلب او را در هر حال که هست به بهترین احوال برگرداند، و دل او را مشمول رحمت خود کند، آرى زمام همه امور به دست او است، هم چنان که خودش فرموده: " إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ" «1» و نیز فرموده:" وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ"».

 [اشاره به اینکه آیه شریفه:" أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ" از جامع‏ترین آیات قرآنى است‏]

پس آیه شریفه بطورى که ملاحظه مى‏کنید از جامع‏ترین آیات قرآنى است، و مشتمل بر معرفت حقیقیه‏اى از معارف الهى (مساله واسطه بودن خدا میان آدمى و قلب او) است، آرى، با توجه دادن منافقین به مقام پروردگار و اینکه خداى تعالى از خود آنان به آنچه در دلهایشان است داناتر است ریشه نفاق و مغروریت را به کلى از بیخ برمى‏کند و مؤمنین را که در راه ایمان به خدا و آیات او هستند به یک مساله روانى توجه داده، و به ایشان خاطرنشان مى‏سازد که زمام امر دلهایشان به دست خدا است، و خود آنان در اختیار داشتن و مالک بودن دلهایشان مستقل و بى نیاز از خدا نیستند، در نتیجه صفت رذیله تکبر را از دلهاى ایشان و هر کس که خیال کند در تسلط بر آنچه دارد مستقل است دور نموده، و دیگر وقتى مى‏بینند که موفق به ایمان و تقواى درونى هستند مغرور نمى‏شوند، و یا وقتى مى‏بینند انگیزه‏هاى هوى و هوس و علاقه کشنده به زیور دنیا دلهایشان را احاطه کرده، و در نتیجه دلهایشان از ایمان به حق و اقبال بر خیرات انزجار دارد از رحمت خدا مایوس نمى‏شوند.

 

استغاثه

قبل از خواندن مطلب این یادداشت که خواستم همه دوستان را در برکات آن سهیم کنم، لطفاً صلوات بفرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

در کتاب نجم­الثاقب ( صفحات 867-765) از قبس المصباح دعای مختصری برای توسل به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ذکر شده است:

«اللهم انّی اسئلک بحقِّ وَلیِّک و حجَّتِکَ صاحِبِ الزَّمانِ إِلّا أَعَنْتَنی بِهِ عَلی جَمیعِ أُموری و کَفَیْتَنی بِه مَئوُنَۃَ کلِّ موذٍ و طاغٍ و باغٍ و أعنْتنی بهِ فَقَد بَلَغَ مَجْهودی و کَفَیْتَنی کلَّ عدوٍّ و هَمٍّ و غَمٍّ و دَیْنٍ و وُلْدی و جمیعِ أَهْلی و إخْوانی و مَنْ یَعِینَنی أَمْرُهُ و خاصَّتی آمین ربَّ العالمین»

و راهنمایی شده­اند همه کسانی که امور آنها به شدت رسیده و اسباب منقطع شده و از مخلوق قطع امید شده و جای صبر و شکیبائی نمانده (اعم از بلای دینی یا دنیوی و یا از شرّ دشمنی انس و جنّ) به توصل به حضرت صاحب  علیه السلام.

«پس چنانچه تکلیف مضطرّ وامانده  و  بیچاره درمانده  استغاثه به آن جناب است، اغاثه و فریادرسی درماندگان از مناصب الهیه آن حضرت خواهد بود. و اگر به جهت کثرت اضطراب و اضطرار متمکّن نشود درمانده مضطر از استغاثه به آن جناب به زبان مقال و دعای مأثور، کفایت می­کند او را برای قابلیت اغاثه آن جناب، سؤال به لسان حال و استعداد با داشتن مقام تولّی و اقرار به ولایت و امامت و انحصار دانستن مربّی و وساطت فیض الهی، در آن وجود مقدس در ظلمات تیه غیبت»

«و از جمله شواهد بر این مطلب آنکه: از القاب خاصه آن حضرت غوث است که در زیارات معتبره وارد شده و معنی آن فریادرس است. و  حقیقت معنی این لقب الهی که مجرد اسم نیست، محقق نشود تا آنکه صاحب آن دارای قوه سامعه­ای باشد که هر کس در هر جا به هر لسان در مقام استغاثه برآید، بشنود. بلکه دارای علمی که به حالات درماندگان احاطه کرده باشد که بی استغاثه و توسل از حالش آگاه باشد. چنانچه در فرمانی که برای شیخ مفید نوشتند به این مقام تصریح فرمودند. و دارای قدرت و توانایی که اگر صلاح دانست، درمانده مستغیث به لسان حال یا مقام را نجات دهد و از گرداب بلا درآورد و این مقام را شایستگی ندارد جز کسیکه دارای مقام امامت باشد و پا در بساط ولایت گذارده باشد»

در فرمان حضرت به شیخ جلیل القدر مفید علیه الرحمه آمده است:

... به تحقیق علم ما محیط است به اخبار شما و غایب نمی­شود از علم ما هیچ چیز از اخبار شما. ما داناییم به آزاری که به شما رسیده است. از زمانیکه میل کردند جماعتی از شماها بسوی آنچه پیشینیان صالح شما از آن دور بودند و عهدی که از ایشان گرفته شده بود، به پشت سر خود افکندند. گویا که ایشان نمی­دانند. بدرستیکه که همانا ما سستی در مراعات شما نداریم و یاد شما را فراموش نکرده­ایم. و اگر نه این بود، هر آینه بلای سخت بر شما نازل می­شد و دشمنان شما را مستأصل می­کردند......ادامه (صفحات 663-661 از کتاب نجم­الثاقب)

شروعی دوباره

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

بعد چند سالی که افتخار همنفسی با دوستان پرشین بلاگی را داشتم٬ بالاخره اون ماجرای عجیب در مورد این سایت اتفاق افتاد و بعد مدتی صبر تصمیم گرفتم در خانه بلاگ اسکای مطلب بنویسم یا مهمتر با دوستان حشر و نشر داشته باشم.

چون امروز سالروز شهادت حضرت ابوالحسن باب الحوائج الی الله موسی بن جعفر کاظم علیه و آله السلام است٬ با استعانت مطالب کتاب قیم حدیقه الشیعه اولین یادداشت را به درسی از حضرتش اختصاص میدهم:

علی ابن یقطین وزیر هارون ملعون ولی از شیعیان مخلص بود. علی نامه ای به امام کاظم علیه السلام نوشت بدین مضمون که: روایات در باب وضو مختلف است و می خواهم با خط مبارکتان به من اعلام فرمایید که چگونه وضو کنم؟ امام علیه السلام فرمود تو را امر می کنم به آنکه سه بار روس شویی و دستها را از سرانگشتان تا مرفق سه بار بشوئی. و تمام سر را مسح کنی و ظاهر دو گوش را مسح کنی و پایها را تا ساق بشوئی به روشی که حنفیان میکنند.

چون نوشته به علی رسید٬ تعجب نموده و با خود گفت این مذهب او نیست و مرا یقین است که هیچ یک از این اعمال موافق حق نیست امام چون مرا به این مامور ساخته٬ مخالفت نمی کنم تا سر آن آشکار شود. بعد از آن همیشه آنچنان وضو می ساخت تا آنکه مخالفان و دشمنان علی بن یقطین فرصت یافته و علی را نزد هارون به رافضی بودن  و عمل به فتوای امام کاظم ع متهم کردند. هارون در خلوت به یکی از خواص خود میگوید که در خدمت علی تقصیری نیست ولی از سویی مخالفانش به جد او را رافضی میدانند. چگونه او را امتحان کنم تا خاطرم اطمینان یابد؟

آن شخص گفت٬ شیعه و سنی در هیچ چیز مثل وضو با هم اختلاف ندارند. اگر وضوی او مانند اهل جماعت است که او صحیح کردار است والا خیر. خلاصه مقرر کردند که علی در خانه ای کاری را انجام دهد به نحوی که تا شب حق خروج از آن منزل را نداشته باشد. علی نماز را در خلوت میخواند. پس چون وقت نماز شد٬ غلام را بیرون فرستاد و در اتاق را بست. و به همان روش که مامور بود وضو ساخت و به نماز ایستاد. هارون که از سوراخی او را زیر نظر داشت٬ بعد از نماز خود را به علی رساند و گفت ای علی هر که تو را از رافضیان میداند غلط میگوید. من بعد سخن هیچکس در مورد تو مقبول نخواهد بود.

دو روز پس از این ماجرا٬ نامه ای با دستخط امام کاظم ع به علی رسید که طریق وضوی دست موافق مذهب ائمه معصومین علیه السلام در آن مذکور بود و او را امر فرمود که بعد از این باید به این روش وضو بگیری. آنچه از آن بر تو میترسیدم گذشت. خاطر جمع دار و از این طریق تخلف مکن.

 

ملاحظه می فرمایید که:

۱. علی بن یقطین چنان تسلیم ولی امر خود بود که حتی به دستور او وضوی خود را تغییرداد و به روش حنفیه وضو گرفت.

۲. حضرات معصومین یار و پناهگاه امن شیعیان خود هستند و این چنین نیست که فقط یکسری دستورات کور یکسان برای همه کس و در همه جا صادر فرمایند.

۳. وقتی درایت حضرات ع به این حد (و خداداناتر است که بالاتر از این حد) است چه بهتر که ما نیز در ولایت ایشان مردد نبوده٬ سمعا و طاعاْ از اوامر اطاعت نماییم.